شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴
سیاسی

سرمقاله فرهیختگان/ سیاست‌ورزی در ایران پساجنگ

سرمقاله فرهیختگان/ سیاست‌ورزی در ایران پساجنگ
پیام فارس - فرهیختگان / «سیاست‌ورزی در ایران پساجنگ» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم سعید آجورلو است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: در فضای پس از جنگ ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - فرهیختگان / «سیاست‌ورزی در ایران پساجنگ» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم سعید آجورلو است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
در فضای پس از جنگ امکان سوژگی امر سیاسی بالا رفت به این مفهوم که سیاست، نیرو‌های سیاسی و نهاد‌های سیاسی عاملیت داشتند و فرصتی برای ظهور و بروز و تصمیم‌گیری وجود داشت و تا حدودی توانستند به مسائل اجتماعی، مطالبات و منافع اجتماعی پاسخ دهند و محوریت داشتند. این «سوژگی» در مقابل «از خود بیگانگی» قرار می‌گیرد به این مفهوم که رابطه نیرو‌های سیاسی، خود، جامعه و جهانشان قطع می‌شود و دچار مشکل شناختی متقابل هم نسبت به جامعه هم جامعه نسبت به نیرو‌های سیاسی می‌شوند. پس از جنگ این امکان بالا بود و فرصت‌هایی برای نیرو‌های سیاسی به وجود آمد. اما اکنون سؤال‌هایی مطرح است که این فاعلیت چه میزان بروز پیدا کرد و اگر بروز پیدا نکرد دلیل آن چه بود؟ و اساساً نیرو‌های سیاسی در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارند و فضای نیرو‌های سیاسی چگونه است؟ چرا که برای عبور از فضای فعلی راه از سیاست می‌گذرد. 
فقدان چشم‌انداز در نیرو‌های سیاسی
نیرو‌های سیاسی دچار بحران راه‌حل و چشم‌انداز هستند. مقصر این بحران فقط نیرو‌های سیاسی نیستند بخشی از آن به سیاست‌خارجی برمی‌گردد؛ عوامل سیاست خارجی، نوع تحولات جهان، شخصیت ترامپ، مسائل خاورمیانه، غزه و نتانیاهو. بخش زیادی هم به محدودیت‌های درون کشور برمی‌گردد؛ چالش‌هایی که نهاد دولت در موضوعات مختلف دارد که به یکباره قابل حل نیستند. نتیجه این شده که نیرو‌های سیاسی در چشم‌انداز و یک مرحله پایین‌تر در راه‌حل دچار چالشند. این موضوع موجب شده که روتین سیاسی فراگیر شود به این معنی که موضوع جذاب و چشمگیری که هیجان، نشاط سیاسی و امید ایجاد کند، کمتر وجود دارد. روایت‌ها هم تکراری هستند، داستان‌هایی که شخصیت‌های سیاسی می‌سازند هم تکراری ا‌ست و چندان افق‌گشا نیست. چه این روایت آقای روحانی باشد، چه روایت جبهه اصلاحات، چه روایت مخالفان دولت باشد، امکان عملی شدن وجود ندارد و ارتباط با واقعیت قطع است. براین اساس از دل آن افق‌گشایی یا راه‌حل واقعی و چشم‌انداز درست بیرون نمی‌آید. زمانی که نیرو‌های سیاسی راه‌حل نداشته باشند، یا راه‌حل داشته باشند و اعتبار نداشته باشد، معنای خود را از دست می‌دهند و دچار چالش می‌شوند و مجبورند در خلأ فعالیت کنند. چون توقع این است که نیرو‌های سیاسی راه‌حل درست کنند و برای راه‌حل‌هایشان تبلیغ، لابی و سیاست‌ورزی کنند. ما الان در مقطعی هستیم که چالش راه‌حل و چشم‌انداز، جدی است و سیاست و نیرو‌های سیاسی ما این مشکل را دارند و شاید یکی از دلایلی که سوژگی سیاسی و امکان فعالیت سیاسی را از بین می‌برد و دچار چالش می‌کند این است که چشم‌انداز قابل اتکایی از سوی نیرو‌های سیاسی وجود ندارد. براین اساس نیرو‌های سیاسی از این لحاظ نمی‌توانند دست بالا داشته باشند و گفتارشان را تولید کنند. 
بازار
محدود شدن امکانات حکمرانی به امر سیاسی ضربه می‌زند
دیگر ویژگی نهاد‌ها و نیرو‌های سیاسی این است که محدودیت‌هایشان برای حکمرانی بیشتر شده یا فرایند قوی‌تر شدن جامعه سرعت بیشتری پیدا کرده و دولت؛ 1. به واسطه منابع مالی و 2. شکاف فرهنگی؛ عقب افتاده و امکان حکمرانی مثل گذشته ندارد. مرجعیت نیرو‌های سیاسی از این زاویه نیز ضربه خواهد خورد. قابل اثبات است که زیست اجتماعی و فرهنگی از فضای سیاسی و رسمی فاصله گرفته و به واسطه اینکه دولت نمی‌تواند منابع را تأمین کند، قدرتش ضعیف شده و سال‌هاست دچار کسری بودجه است و از دل آن تورم بیرون می‌آید، به این واسطه امکان حکمرانی‌اش کمتر شده است. بنابراین شاید جامعه در مواردی منتظر نماند که نیرو‌های سیاسی، چشم‌انداز بسازند و معطل آن‌ها نماند و خودش راه‌حل بسازد، زندگی تعریف کند حتی چشم‌انداز تعریف کند و به تعبیری نیرو‌های سیاسی معنا و هویتشان را از دست بدهند. مثال واضح آن فلیترینگ است. نظرسنجی‌های مختلف نشان می‌دهد که فیلترینگ تأثیر معناداری در استفاده جامعه از شبکه‌هایی مثل تلگرام و اینستاگرام ندارد. بنابراین، اگر نیرو‌های سیاسی نتوانند به این مسائل پاسخ دهند به این معنی نیست که این مسائل همچنان روی میز باقی می‌مانند، بلکه نتیجه این می‌شود که جامعه آن را طور دیگری حل می‌کند و خود برای آن راه حل پیدا می‌کند. 
 به این منظور بخش مهمی از نمایندگی اجتماعی پاسخ به مسائل حل نشده و پرونده‌های باز است. برای مثال در موضوع صداوسیما اینگونه نیست که تصور کنیم جامعه راه خودش را پیدا نمی‌کند. جامعه، شبکه‌های اجتماعی را پیدا کرده، مقابل صدا و سیما گذاشته است. عدد و رقم‌ها نشان می‌دهد که ماهواره حذف شده یا ضعیف شده و تلویزیون هم به نسبت چند سال گذشته ضعیف شده است و شبکه‌های اجتماعی اعم از اینستاگرام و تلگرام رشد کردند. بنابراین اگر نیرو‌های سیاسی به موقع به مسائل پاسخ ندهند، هویت خودشان را از دست می‌دهند و جامعه برای آن راه‌حل‌های دیگری پیدا می‌کند. 
چالش معنای دولت
دولت نزد نیرو‌های سیاسی، دچار بحران معنا شده و ممکن است معنایش را از دست بدهد. بخش رادیکال جناح راست و چپ به تعبیری از دولت عبور کردند. اپوزیسیون دولت در سمت جناح راست که مشخص بود کجا قرار دارد، در جناح چپ هم به تعبیری این عبور به نوعی باز تولید شد. یک موضوع این است که دولت حامیان جدی ندارد و از این سمت به نوعی «دولت استثنایی» است. اگرچه تعبیر دولت استثنایی برای دولت‌های بناپارتی است و مربوط به دولت‌های نظامی می‌شود که رابطه‌شان با طبقات اقتصادی مستقیم نیست و حاصل تعادل طبقاتی هستند. اما دولت آقای پزشکیان به نوعی دولت استثنایی است، چون حامی ویژه‌ای در سطح طبقاتی و سیاسی ندارد. شاید جدی‌ترین حامی آقای پزشکیان، حکومت است. بنابراین چالشی جدی برای آقای پزشکیان و دولت اوست که معنای سیاسی دولت را دچار چالش می‌کند و یک قطبیت سیاسی در ضدیت با دولت تولید خواهد شد. آقای پزشکیان باید دو اقدام انجام دهد تا با این بحران سیاسی مقابله کند؛ 1. حزب نزدیک به خود را تأسیس کند و اطرافیان آقای پزشکیان حزب خود را تأسیس کنند و افرادی که طرف‌دار تفکر روزنه‌گشایی هستند، در کنار آقای پزشکیان باید یک جریان و طیف سیاسی درون اصلاح‌طلبان باشند و می‌بایست این را نهادینه کنند و تبدیل به یک نهاد کنند و از بیانیه و گفتار می‌بایست جلو بروند و به تشکیلات تبدیل شوند. 2. آقای پزشکیان باید برای دولت هدف مشخص کند، هرچند هدف‌های کوچک و متوسط اما دولت نباید بی‌هدف باشد و هر وزارتخانه‌ای باید اهداف کوچک، بزرگ و متوسطش مشخص باشد. اما چیزی که قابل دستیابی است اهداف کوچک و متوسط باشد و با این کار به نوعی موفقیت را برای خود، تعریف کند. مشخص نیست که موفقیت‌ها در وزارتخانه‌ها به چه معناست چون هدف‌ها مشخص نیست. هم در سطح سیاسی هم در سطح مدیریتی و اداره دولت آقای پزشکیان می‌بایست اقداماتی انجام دهد تا دولت را از روزمرگی بیرون بیاورد و با مسئله از بین رفتن معنای دولت مواجه شود و راه‌حلی برای آن پیدا کند. 
تقسیم‌بندی نیرو‌های سیاسی پساجنگ
سه دسته مهم در تقسیم‌بندی نیرو‌های سیاسی در فضای بعد از جنگ می‌توان نام برد که در توصیف وضع موجود قرار می‌گیرند.
1. نیرو‌های طرف‌دار نرمال‌شدن و پارادایم شیفت که به صورت کلی به دنبال توافق با آمریکا هستند از طرح خیزش ققنوس دکتر ظریف تا ایده آقای روحانی و بیانیه جبهه اصلاحات در این دسته قرار می‌گیرند که یک روایت متفاوتی از حکومت دارند و راه‌حل را در توافق می‌دانند. مسئله این است که این راه‌حل چقدر دو طرف ماجرا را در برمی‌گیرد. این روایت مشکل اعتبار دارد اما به هر ترتیب از این موضوع سخن می‌گویند که از آن تحت عنوان نیرو‌های نرمال‌شدن شرایط یا تجدیدنظرطلب در روابط ایران و آمریکا یاد می‌کنیم که روایتشان از حکومت متفاوت است و شرایط بعد از جنگ را فرصتی برای نرمال‌شدن می‌دانند و از اجلاس شرم‌الشیخ حمایت کردند و دنبال دیدار مستقیم پزشکیان و ترامپ بودند و موضوعاتی از این قبیل.
2. گروه دیگر طرف‌داران رئالیسم تهاجمی و توده‌گرایان هستند که روایت متفاوتی از حکومت دارند و نقطه متفاوت روایت‌های طرف‌دار نرمال‌شدن هستند و بر مبارزه پیش‌دستانه تأکید دارند، معتقدند که هیچ توافقی با غرب در دسترس نیست و به نوعی به ابهام هسته‌ای اعتقاد دارند. این‌ها طیف گسترده‌ای هستند که ممکن است از نظر سیاسی تفاوت‌هایی باهم داشته باشند. این گروه یک شبه فراکسیونی در مجلس هستند و اپوزیسیون دولت پزشکیان را تشکیل می‌دهند. نیرو‌هایی هستند که روایت متفاوتی از حکومت دارند، منتقد فرماندهان نظامی و منتقد عملیات‌های وعده‌های صادق بودند. طرف‌دار مبارزه پیش‌دستانه هستند.
3. نیرو‌های محافظه‌کار و میانه و عملگرا در جناح راست و حتی دولت، این گروه عمدتاً در نهاد‌های حکومتی هستند، اکثریت را در رؤسای قوا و شعام دارند که نگاه تاکتیکی و نه ایدئولوژیک به توافق و مذاکره دارند، اگر بگوییم که مسئله اصلی ما این است که توافق کنیم یا خیر در مقابل دو دسته دیگر این دسته سوم قرار دارند، دسته سوم مذاکره را خیلی ایدئولوژیک و هویتی نمی‌بینند و نسبت نزدیک‌تری به واقعیت دارند و در عین حال قدرت بیشتری در نهاد‌های حاکمیتی دارند، شاید اگر قرار بود دسته دوم در مورد آتش‌بس تصمیم بگیرند به جایی نمی‌رسید، ولی دسته سوم توانست موضوع را به سامان برساند. موضوع آتش‌بس یکی از موضوعاتی است که به آن پرداخته نشده است. براین اساس سه دسته مهم از نوع گفتاری در نسبت با توافق احتمالی وجود دارد که البته رویکرد‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی‌شان ادامه همین رویکرد‌های سیاست‌خارجی‌شان است. براین اساس این سه دسته مؤثر و اصلی سیاست داخلی ما در این مقطع به شمار ‌می‌روند. 
امکان تفاهم حداقلی میان نیرو‌های سیاسی
با توجه به این موارد امکان تفاهمی که سه گروه گفته شده روی آن توافق داشته باشند کم است. حداقل بین دسته دوم و سوم تفاهمی صورت نخواهد گرفت و در هر حالتی دسته دوم مخالف احتمالی خواهند بود. بعد از جنگ، دسته اول و دوم تلاش کردند که به تنظیمات پس از جنگ بازگردند چون از نظر سیاست داخلی این تنظیمات به آن‌ها کمک می‌کند. دسته اول قبل از جنگ از «فروپاشی اجتماعی» حرف می‌زدند؛ اما بعد از جنگ دوباره به تنظیمات خود بازگشتند تا نیرو‌های اجتماعی حامی خودشان را بسیج کنند. نیرو‌های رئالیسم تهاجمی هم که ذیل راست رادیکال قرار دارند، سراغ ایده «هسته سخت» خودشان رفتند، قطبیت ساختند و براین قطبیت تأکید و آن را بازتولید کردند. عملاً ما به قطبی‌سازی فضای سیاسی بازگشتیم. چیزی که قبل از جنگ داشتیم و حین جنگ تا حدودی از میان رفت و بعد از جنگ دوباره برای بازتولید آن تلاش شد. بنابراین یکی از ویژگی‌های نیرو‌های سیاسی پایین بودن امکان تفاهم میان آن‌هاست به این دلیل که گرایش‌های قطبی‌ساز و هویتی پس از جنگ دست بالا را گرفته است. 
سوژگی سیاسی چگونه احیا می‌شود؟
سؤال این است که چگونه می‌توان از سوژگی و از خود بیگانگی سیاسی و عدم خودآگاهی به سوژگی رسید. دو قطب اصلی به سراغ این رفتند که عاملیت و فعلیت سیاسی‌شان را بازگردانند و تقویت کنند؛ اما در تضاد با راه‌حل‌های میانه که مورد توجه حاکمیت قرار بگیرد یعنی نه آن ایده تسلیحاتی‌شدن هسته‌ای مورد قبول حاکمیت قرار می‌گیرد نه ایده شبه خلع سلاحی که جبهه اصلاحات مطرح کرد یا نرمال‌شدن همیشگی با آمریکا. بنابراین سؤال این است که چگونه این سوژگی از درون راه‌حل‌های میانه به وجود می‌آید و چه راه‌حلی وجود دارد که بیشترین تفاهم را میان این سه گروه ایجاد کند و در عین حال هم بتواند به منطق رئالیست‌ها پاسخ دهد و هم نیرو‌های طرف‌دار نرمال‌شدن با او همراه شوند. مرکز این پاسخ در سطح نیرو‌های میانه، محافظه‌کار و عملگراست و آن‌ها باید پاسخی تولید کنند که دو گروه را با خود همراه کند و به هر صورت سختی و پیچیدگی دارد و محدودیت‌های زیادی دارد. اگر این مدل از تفاهم به نتیجه برسد شانس سوژگی نیرو‌های سیاسی بیشتر است و نیرو‌های وسط و تفاهم‌گرا می‌توانند یک روایت متوسط ایجاد کنند که هم دولت تداوم پیدا کند، هم شکاف‌های اجتماعی فعال نشود چون یک حدی از راه‌حل به وجود آمده است. در غیر این صورت خطر قبضه‌شدن سیاست‌داخلی توسط دو طیفی که گفته شد، وجود دارد. اگر این روایت شکست بخورد نیرو‌های تهاجمی و رادیکال حتماً فضای سیاست داخلی را قبضه خواهند کرد و این حتماً شکاف اجتماعی را بیشتر خواهد کرد و امکان تداوم به دولت نمی‌دهد. بنابراین مهم است که راه حلی پیدا کنیم که حدی از اشتراک بین نیرو‌های سیاسی به وجود بیاورد و این، هم تبعات مثبت اجتماعی به همراه خواهد داشت هم به سیاست معنا خواهد داد و هم برای دولت دوام ایجاد می‌کند. بنابراین پیدا شدن سوژگی در امر سیاسی ترکیبی از نکاتی است که مورد اشاره قرار گرفت که بخشی به سیاست‌خارجی مرتبط است، به فرض اگر پیشنهادی از سمت غرب بیاید، ما چگونه به آن پاسخ خواهیم داد و چقدر نیرو‌های سیاسی برای پاسخ دادن همپوشانی می‌کنند. در عین حال سامان یافتن سیاسی و مدیریتی دولت اهمیت دارد، این در سوژه شدن امر سیاسی مهم است. بخش دیگر سر برآوردن احزاب جدید است که راه‌حل‌محور هستند که شاید در محدوده‌ای بتواند امید، افق و راه‌حل درست کند. 


نظرات شما