چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴
سیاسی

نوبت مشاوران

نوبت مشاوران
پیام فارس - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست محمدجواد روح| در ۴۸ساعت گذشته، دو مشاور کهنه‌کار مقام‌رهبری در سرتیتر اخبار ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمدجواد روح| در 48ساعت گذشته، دو مشاور کهنه‌کار مقام‌رهبری در سرتیتر اخبار جای گرفته‌اند. نخست، علی لاریجانی که سخنگوی کاخ کرملین خبری از سفر او به مسکو و دیدار ناگهانی‌اش با ولادیمیر پوتین داد و دوم، علی‌اکبر ولایتی که با انتشار توئیتی صریحاً از «نوبت مسئولین» و «پاسخگو نبودن شیوه‌های منقضی‌شده» برای حفظ انسجام و اتحاد ملی در جامعه پس از جنگ نوشت؛ همان موضوعی که چند روز قبل مقام‌رهبری از آن سخن گفته بود.
این دو رخداد پیاپی، پرسش‌هایی را درباره روند تحولات سیاست داخلی و خارجی کشور شکل می‌دهد؛ پرسش‌هایی که البته، انتساب هر دو چهره به عالی‌ترین مقام نظام سیاسی و مسئولیت مشترک آنان به‌عنوان مشاور رهبری، آنها را جدی‌تر می‌سازد.
ولایتی و لاریجانی از معدود منتسبان مقام رهبری هستند که با وجود گذشت نزدیک به چهار دهه از رهبری ایشان، هنوز پیوند نسبی و مسئولیتی در حد مشاورت را حفظ کرده‌اند.
گزینه نخست‌وزیری
1- ولایتی که دیرپاترین وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی محسوب می‌شود، وزارت خود را در دوران ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای (و نخست‌وزیری میرحسین موسوی) آغاز کرد. آیت‌الله خامنه‌ای حتی پیش از موسوی، ولایتی را به‌عنوان گزینه نخست‌وزیری معرفی کرد که مجلس اول به او رای اعتماد نداد. سیدمحمد خاتمی، نماینده اردکان در مجلس اول، از مهمترین مخالفان نخست‌وزیری ولایتی بود.
آیت‌الله خامنه‌ای پس از دوره اول ریاست‌جمهوری خود در سال 1364 نیز در نظر داشت ولایتی را بار دیگر به‌عنوان گزینه نخست‌وزیری دولت دوم خود به مجلس دوم معرفی کند؛ اما مخالفت اکثریت مجلس (که طرفدار موسوی بودند) به همراه تاکیدات امام‌خمینی، مانع از تغییر نخست‌وزیر شد و ولایتی در همان پست وزیر امورخارجه ماند؛ مسئولیتی که تا پایان دولت هاشمی‌رفسنجانی در سال 1376 آن را برعهده داشت. پس از دوم‌خرداد 1376 و با روی کار آمدن دولت‌ خاتمی، ولایتی از کابینه بیرون رفت؛ اما هیچ‌گاه فاقد منصب و مسئولیت نماند. او با احکام مقام رهبری در شوراهای مختلف و نهایتاً ریاست هیئت امنای دانشگاه آزاد (پس از درگذشت هاشمی‌رفسنجانی) حضور داشته است و درعین‌حال، در مقام مشاور رهبری در امور بین‌الملل، گاه با موضع‌گیری‌های خود پالس‌هایی از رویکرد کلان نظام سیاسی را به ناظران بیرونی بروز داده است.
مدیر فرهنگی معتمد
2- در مقابل، لاریجانی که در سال‌های جنگ بیشتر چهره‌ای نظامی داشت؛ پس از پایان جنگ در مقام مدیر فرهنگی مورد اعتماد نظام ایفای نقش کرد؛ تا آنجا که ابتدا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جایگزین سیدمحمد خاتمی شد و با فاصله زمانی اندک، در صداوسیما بر جایگاه محمد هاشمی تکیه زد. لاریجانی درحالی در این دو منصب مهم فرهنگی جایگزین وزیر و سپس برادر هاشمی‌رفسنجانی شد که یکی از اصلی‌ترین شکاف‌های نیمه نخست دهه 1370 بر سر مقوله «تهاجم فرهنگی» در سطح عالی نظام سیاسی شکل گرفته بود و ظاهراً، لاریجانی جوان از معدود چهره‌هایی بود که دو طرف بر سر او، توافق نسبی داشتند؛ توافقی که البته شکننده بود و رخدادهای سیاسی قبل و به‌ویژه پس از دوم‌خرداد 1376، او را خواسته یا ناخواسته در مقام نماد و یکی از لیدرهای اصلی جریان مخالف اصلاحات قرار داد.
بازار
متحد میانه‌روها
3- تا امروز هم، با وجود همه فرازونشیب‌های سیاسی، ولایتی و لاریجانی (برخلاف هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی) هیچ‌گاه از کلیت جناح راست سنتی خارج نشده‌اند و گرچه روابط محترمانه‌ای با بزرگان و به‌ویژه روحانیون جریان اصلاحات از خود نشان می‌دهند، اما مرزبندی سیاسی خود را حفظ کرده‌اند و حداکثر در مقام «متحد میانه‌روها» (و نه اصلاح‌طلبان) ظاهر شده‌اند. اتحاد این دو چهره باسابقه راست سنتی با میانه‌روها نیز، عمدتاً ناشی از تجربه دوران محمود احمدی‌نژاد است.
اگر به 20سال قبل و انتخابات ریاست‌جمهوری نهم بازگردیم، هر دو چهره را در میان گزینه‌های جدی آن دوره انتخابات می‌بینیم. ولایتی که از سال 1360 رویای ریاست دولت در سر داشت، از ماه‌ها قبل از انتخابات 1384 فعالیت خود را برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری آغاز کرده بود و به نظر می‌رسید گزینه مورد حمایت راست سنتی و بخشی از میانه‌روها با محوریت هاشمی‌رفسنجانی باشد. اما در نهایت، ورود هاشمی به صحنه انتخابات، ولایتی را واداشت به احترام کسوت رئیس‌جمهور سابق، از نامزدی کناره گیرد.
لاریجانی اما گرچه دیرتر از ولایتی فعالیت‌های انتخاباتی خود را آغاز کرد، اما در صحنه انتخابات ماند. لاریجانی هرچند در انتخابات 1384 رای چندانی نیاورد، اما نکته مهم درباره او این بود که به‌عنوان نامزد رسمی جناح راست در آن انتخابات حضور داشت؛ چراکه از سوی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب» که آن زمان به ریاست علی‌اکبر ناطق‌نوری فعالیت می‌کرد، معرفی شد. این درحالی بود که نه محمود احمدی‌نژاد و نه محمدباقر قالیباف زیر بار این تصمیم نرفتند و بدین‌ترتیب، جناح راست نیز همچون اصلاح‌طلبان و میانه‌روها در دور اول انتخابات 1384 با سه نامزد به میدان آمد که در این میان، لاریجانی با کمترین اقبال رای‌دهندگان مواجه شد.
اگر لاریجانی چهره موثری در انتخابات 1384 نبود؛ اما هشت سال بعد، ولایتی بر فضا و روند انتخابات تاثیرگذار واقع شد. گرچه ولایتی هم رای چندان بالایی در انتخابات 1392 نیاورد، اما با طرح انتقادات صریح و کنایه‌های ظریف به سعید جلیلی و زیر سوال بردن سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد که کشور را در بند شش قطعنامه شورای امنیت گرفتار کرده بود؛ عملاً در نقش متحد حسن روحانی ظاهر شد و نقش کلیدی در مناظره‌های انتخاباتی و به‌ویژه پررنگ شدن مسائل سیاست خارجی ایفا کرد.
درعین‌حال، همسویی روحانی و ولایتی در مناظره‌های انتخاباتی (یکی در مقام نماینده وقت رهبری در شورای‌عالی امنیت‌ملی و دیگری مشاور امور بین‌الملل مقام‌رهبری)، سیگنالی به قدرت‌های جهانی درباره تصمیم عالی‌ترین سطح نظام برای تغییر سیاست خارجی به‌ویژه در بحث هسته‌ای می‌داد که بعدها در قالب بحث «نرمش قهرمانانه» و نهایتاً مذاکرات منجر به برجام، عینیت پیدا کرد.
اگر ولایتی متحد موثر روحانی در ایام انتخابات بود، لاریجانی پس از انتخاب روحانی به ریاست‌جمهوری در نقش متحد کلیدی او ظاهر شد. لاریجانی که آن زمان ریاست مجلس نهم را در دست داشت و تا پایان مجلس دهم نیز ریاست پارلمان را عهده‌دار بود، در تصویب برجام و مواجهه و مقابله با تندروهای همسو با سعید جلیلی در مجلس، حمایت و همراهی موثری با روحانی از خود نشان داد؛ حمایتی که البته، برای او کم‌هزینه هم نبود و به دو ردصلاحیت پیاپی لاریجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 و 1403 انجامید. 
صف‌بندی در بالاترین سطح
4- چنین سوابقی است که ولایتی و به‌ویژه لاریجانی را در میان چهره‌های منصوب رهبری، از نظر وزن و سابقه سیاسی متمایز می‌سازد. این درحالی است که از اواسط دهه 1390، نیروهای رادیکال نوپدید تلاش کردند با عناوینی چون «انقلابی»، «وفادار» و «رویش‌های گام دوم انقلاب» خود را خالص‌ترین نیروهای سیاسی معرفی کنند و نیروهای باسابقه و ریشه‌دار را (حتی در سطح منسوبان رهبری و یا فرماندهان نظامی)، با حملات پیداوپنهان سیاسی و رسانه‌ای به حاشیه برانند؛ همان جریانی که لاریجانی در سال 1402 با انتشار اطلاعیه‌ای کوتاه از آن به‌عنوان «خالص‌سازان» یاد کرد و ترم جدیدی را در ادبیات سیاسی ایران گشود.
اگر حادثه بالگرد رئیس دولت سیزدهم و انتخابات 1403 نقطه شکست انتخاباتی خالص‌سازان و ناتمام ماندن پروژه کلان آنان بود، به نظر می‌رسد جنگ 1404 می‌تواند نقطه تکمیل این روند و تضعیف موقعیت این جریان در ارکان و بخش‌های انتسابی ساختار سیاسی باشد. خطابه اخیر رهبری در دیدار سران قوه‌قضائیه که در آن بر ضرورت «حفظ اتحادملی» تاکید شد و «حضور نیروهای سیاسی و مذهبی متفاوت و حتی متضاد» در دفاع از کشور برابر حمله خارجی محل بحث قرار گرفت؛ عملاً گفتاری در نفی و رد مبنایی ایده خالص‌سازان بود. چنان‌که محمدباقر قالیباف نیز، آن را با عبارت «هسته سخت نود میلیونی» تبیین کرد؛ عبارتی که کاملاً نشان از رویکردی در سطح عالی نظام سیاسی برای عبور از خالص‌سازانی است که سال‌ها خود را «هسته سخت نظام» و تنها مدافعان و وفاداران آن در روزهای سخت و زمان مواجهه با دشمن خارجی معرفی می‌کردند و به این بهانه، هر روز هم مطالبات بیشتری را از نظام و هم فشارهای بیشتری را بر جامعه تحمیل می‌کردند.
همزمان، تحرک لاریجانی در سطح رسانه‌ای و سیاسی (از مصاحبه صریح درباره ناگفته‌های جنگ 12روزه که در آن برای نخستین بار، موضوع حمله به جلسه شورای‌عالی امنیت‌ملی اعلام شد تا حضور و سخنرانی در محافل مذهبی) نیز در روزهای پس از آتش‌بس بسیار جدی‌تر از قبل به نظر می‌رسد. سفر به مسکو و دیدار با ولادیمیر پوتین در کاخ کرملین نیز در ادامه این روند قابل بررسی است و می‌تواند به‌عنوان نشانه‌ای از تقویت منسوبان و مشاوران غیرخالص‌ساز و نزدیک به میانه‌روها، در طراحی و پیشبرد سیاست‌های کلان نظام تحلیل شود.
توئیت ولایتی (که در مقایسه با لاریجانی کمتر وارد موضع‌گیری‌های صریح سیاسی می‌شود)، این گمانه‌زنی‌ها را تقویت می‌کند. به عبارت صریح‌تر می‌توان گفت که پس از جنگ 12روزه نوعی مواجهه جدی در سطح کلان نظام سیاسی شکل گرفته است که یک‌سوی آن، خالص‌سازانی قرار دارند که با اتکا به فضاسازی‌های سیاسی و رسانه‌ای و استفاده از ابزارهایی چون صداوسیما و نیروهای پارلمانی، درصدد حفظ و تقویت موقعیت خود به‌عنوان سخنگویان واقعی نظام سیاسی هستند و در این مسیر، هرگونه تغییرات را چه در سطح سیاست داخلی و چه سیاست خارجی (و نیز اصلاحات در سطح امنیتی) برنمی‌تابند و حتی آن را با عباراتی چون «براندازی زیر پوشش وحدت ملی» تئوریزه می‌کنند.
سوی دیگر، نیروهای باسابقه و ریشه‌دارتر جناح راست قرار دارند که با همراهی سران قوا آمادگی دارند تا حدی، در جهت اصلاح مسیر سیاست داخلی و درعین‌حال، رویکرد واقع‌بینانه به مناسبات بین‌المللی گام بردارند. ولایتی و لاریجانی، به‌عنوان دو مشاور کهنه‌کار رهبری، از شاخص‌ترین نمایندگان این طیف محسوب می‌شوند.
باید ماند و دید که صرف سابقه یا منصب سیاسی کهنه‌کاران و ریشه‌دارانی چون ولایتی و لاریجانی، تغییری در مسیری که خالص‌سازان حامی آن هستند، شکل خواهد داد یا آنکه خالص‌سازی در داخل چنان ریشه دوانده و سیستماتیک و قدرتمند شده‌ که از مشاورانی در این سطح هم کاری برنمی‌آید؟
همانطور که پیچیدگی مناسبات خارجی و مواجهه با پروژه چندلایه و یکجانبه‌نگرانه ترامپ-نتانیاهو، عملاً چندان میدانی برای بازی بازیگران ایران باقی نگذاشته است؛ حتی اگر فرستاده ویژه‌ای در حد علی لاریجانی باشد.


نظرات شما