پیام فارس - وطن امروز / «آفرینش «سوژه تاریخی» از پس یک تجربه زیسته در اربعین حسینی» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم جعفر حسنخانی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
راهپیمایی اربعین صرفا یک آیین مذهبی بزرگ نیست، بلکه یک «تجربه زیسته مشترک» است که در مدار آن، انسانها با بدنهای خسته، گامهای هماهنگ و روایتهای مشترکشان، خاطرهای جمعی میسازند و از دل آن یک «مای جمعی» تازه پدید میآید. این «ما» صرفاً جمع جبری زائران نیست، کیفیتی است که در مسیر شکل میگیرد، خود را در لحظه میآفریند و به مثابه یک «سوژه تاریخی» در «اکنون» حاضر میشود؛ سوژهای که میتواند سخن بگوید، دست به کنش بزند و افقهای تازهای برای زیست جمعی بگشاید.
زیسته مشترک در اربعین از جزئیترین امور آغاز میشود. تاولهای پا، لیوانهای آب، استراحت زیر سایه موکبها، دعاهایی که جمعی زمزمه میشود و راهی که همه این عناصر پراکنده را به یک متن واحد بدل میکند. بدن در حال حرکت، زبان مشترکی میشود که همه میفهمندش؛ طبقه، ملیت و لهجه در ریتم پیادهروی فرومیکاهد و هویتی سیال و در عین حال معنادار شکل میگیرد. در این بستر، «من»های منفرد با تعلیق موقت حریمهای فردی، در یک «ما» حل نمیشود، بلکه «ما» را میسازد. مایی که از جمع کردن افراد تفاوت دارد و محصول یک عمل مشترک است و نمیتوان آن را صرفا به همراهی همزمان تقلیل داد.
موکبها در این میان نقش یک زیرساخت عاطفی و اخلاقی را ایفا میکنند. آنچه توزیع میشود فقط غذا و نوشیدنی نیست؛ اعتماد، کرامت و دیده شدن نیز توزیع میشود. این «اقتصاد نذر» که در آن بخشش به انتظار معوض گره نخورده به هر کنش کوچک، معنایی فراتر از فایدهگرایی میدهد. فردی که آب تعارف میکند یا کف پای کسی را میشوید، صرفاً خدمتی ارائه نمیدهد، بلکه در ساختن معنای جمعی شریک میشود. همین شبکه ظریف بخشش، با تکرار و تداوم، به حافظه مشترک بدل میشود و این حافظه در سالهای بعد، شوق بازگشت و استمرار «ما» را تغذیه میکند.
خاطره جمعی اربعین، تنها یادآوری واقعهای تاریخی نیست. نوعی «اکنونسازی تاریخ» است. سوگواری، روایت رشادت و همراهی جمعی منجر به این میشود مرز میان «آن زمان» و «این زمان» فروکاهد. گویی زمان قدسی بر زمان عادی فرود میآید و مسیر، به موقعیت و آنی بدل میشود که گذشته و حال را در هم میتند. در این آن و موقعیت شکوهمند، زائر نه تماشاگر یک اسطوره که کنشگر آن میشود.
بازار ![]()
با راه رفتن، روایت را ادامه میدهد و آن را به لحظه حال متصل میکند. حاصل، ظهور «سوژهای تاریخی» است که از دل آیین بیرون میآید و در ساحت اجتماع سخن میگوید.
از منظر اجتماعی، راهپیمایی اربعین یک «آیین - جنبش» است؛ آیینی که همچون جنبش، ظرفیت بسیج، سازمانیابی افقی و تولید همبستگی دارد و حاصل آن میشود نظمی خودانگیخته که هیچ دولتی توان سامان آن را ندارد. این رویداد جنبشی است همچون آیین؛ مبتنی بر تکرار، معنا و پیوندهای نمادین. نظم مسیر نه به اتکای یک فرماندهی متمرکز، بلکه از طریق قواعد ضمنی، عادتهای مشترک و مراقبتهای متقابل شکل میگیرد. این شکل «حکمرانی میدانی» که در آن انبوه افراد با حداقل تعارض حرکت میکنند خود به خودآموزی جمعی میانجامد. انضباطی نرم، مسؤولیتی داوطلبانه و حساسیتی نسبت به دیگری که به زندگی روزمره نیز قابل انتقال است. این تجربه، در سطح هویتی نیز تکثیر میشود. «ما»ی اربعین لزوماً مرزهای ملی را به رسمیت نمیشناسد و تنها به یک زبان یا قوم محدود نمیماند. در مسیر، تفاوتها به جای حذف، قاببندی میشود. هر کس با سرمایه فرهنگی و عاطفی خود میآید اما در چارچوبی مشترک حرکت میکند. نتیجه، صورتبندی یک «ما»ی چندلایه است شامل مای محلی و فرامحلی، مذهبی و انسانی، آیینی و اجتماعی. همین چندلایگی است که «ما» را از تبدیل شدن به ایدئولوژیهای خشک دور میکند و آن را به تجربهای زیسته و ملموس که گوهر آن «محبت و ولایت» است، نزدیک نگه میدارد. اگر خاطره جمعی را «انباشت معنادار تجربه» بدانیم، اربعین یکی از بزرگترین کارگاههای تولید چنین انباشتی است. هر روایت شخصی در آن، آجر کوچکی در بنای یاد جمعی است که از آن جمله میتوان به عکسها، قصهها، لحظههای کمک و دریافت کمک، رفاقتهای کوتاهمدت و قرارهای سال بعد اشاره کرد. هنگامی که این خردهروایتها تکرار میشود، به الگو بدل میشود و در ذهنها و زبانها رسوب میکند. این رسوب، نیروی همبستگی را پایدار میکند و «ما» را از هیجان لحظهای به یک پیوند معنامند تکرارشونده ارتقا میدهد. سوژه تاریخی برآمده از اربعین، یک سوژه قائم به ذات نیست. در رابطه زاده میشود و در کنش جمعی استمرار مییابد. او نه قهرمان منفرد، بلکه فاعل ارتباطی است. با بخشیدن و پذیرفتن، با نظم دادن و تبعیت کردن، با روایت و گوش دادن، یک عقل ارتباطی خاص شکل میگیرد. این فاعلیت ارتباطی که شکلی از عقل ارتباطی را اراده کرده، منطق دیگری در برابر فردگرایی منزوی مینشاند؛ منطقی که در آن شأن انسان در قابلیت پیوند خوردن با دیگری تعریف میشود. با این همه، این «ما»ی نوظهور شکننده هم هست؛ اگر به اخلاق روزمره ترجمه نشود، به خاطرهای زیبا اما بیاثر فرومیکاهد. چالش پس از بازگشت آغاز میشود. آیا میتوان منطق نذر و هدیه، حوصله صف، رعایت نوبت، حساسیت به خستگی دیگری و آمادگی برای کمک را به محله و محل کار و نهادهای کوچک اجتماعی منتقل کرد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آنگاه اربعین تنها دیگر «یاد» نیست، بلکه «یادده» است و حاصلش حافظهای است که میآموزد چگونه جمع بسازیم و جمع را نگه داریم.
در نهایت، راهپیمایی اربعین را میتوان صحنهای دانست که در آن بدنها، اشیا و نشانهها در یک کنش مشترک به هم میپیوندند و از دل این پیوند، یک «مای جمعی» تازه و یک «سوژه تاریخی» در جهان امروز حاضر میشود. این صحنه نه بیرون از زندگی، بلکه امتداد آن است؛ راهی که از خانهها آغاز میشود و پس از کربلا، دوباره به خانهها بازمیگردد اما چیزی را در میان گذاشته است که میتواند مناسبات ما را دگرگون کند؛ تجربه زیسته مشترک و خاطره جمعی مشترکی که هر سال بازآفریده میشود و هر بار، «ما» را کمی تبدیل به مای دیگر میکند.
اربعین در این معنا، تمرین مکرر ساختن «ما»ست و همین تکرار، آن را از یک واقعه گذرا به شاهراهی برای آفرینش وضعی جدید و به صحنه آمدن یک سوژه تاریخی تبدیل میکند.