جمعه ۳۰ آبان ۱۴۰۴
فرهنگی

چهره نگاری شایسته معلم؛

روایت معلم ورزنه‌ای که چراغ یادگیری را در دل دانش‌آموزش روشن نگه داشت

روایت معلم ورزنه‌ای که چراغ یادگیری را در دل دانش‌آموزش روشن نگه داشت
پیام فارس - معلمان فداکار بی‌شماری هستند که در شرایط سخت زندگی دانش‌آموزان، مرهم دل و آفتاب پشت ابرشان می‌شوند تا با حمایت خود به رشد و آرامش آنان کمک کنند. فاطمه باقریان ۲۲ سال سابقه دارد و آموزگار پایه ششم شهرستان ورزنه است. او در یکی از سال‌های تدریسش همین نقش را ایفا کرده و در زمانی که کوله‌باری از سختی بر دوش دانش‌آموزش قرار گرفت، به او کمک کرد تا آهسته آهسته از این بحران عبور کند.
  بزرگنمايي:

پیام فارس - معلمان فداکار بی‌شماری هستند که در شرایط سخت زندگی دانش‌آموزان، مرهم دل و آفتاب پشت ابرشان می‌شوند تا با حمایت خود به رشد و آرامش آنان کمک کنند. فاطمه باقریان 22 سال سابقه دارد و آموزگار پایه ششم شهرستان ورزنه است. او در یکی از سال‌های تدریسش همین نقش را ایفا کرده و در زمانی که کوله‌باری از سختی بر دوش دانش‌آموزش قرار گرفت، به او کمک کرد تا آهسته آهسته از این بحران عبور کند.

به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، معلمان فداکار بی‌شماری هستند که در شرایط سخت زندگی دانش‌آموزان، مرهم دل و آفتاب پشت ابرشان می‌شوند تا با حمایت خود به رشد و آرامش آنان کمک کنند .
فاطمه باقریان 22 سال سابقه دارد و آموزگار پایه ششم شهرستان ورزنه است. او در یکی از سال‌های تدریسش همین نقش را ایفا کرده و در زمانی که کوله‌باری از سختی بر دوش دانش‌آموزش قرار گرفت، به او کمک کرد تا آهسته آهسته از این بحران عبور کند .
وی در این باره می‌گوید: به خوبی آن روزها را به یاد دارم. مادر یکی از شاگردانم از همسرش طلاق گرفته‌ و مجددا ازدواج کرده بود. او از ازدواج قبلی دختری داشت و همسر جدیدش هم با فرزند خانمش مشکلی نداشت و حتی به او وابستگی و محبت پیدا کرده بود. همه چیز خوب بود تا اینکه مادر بر سر برخی مسائل حقوقی با خانواده شوهرش اختلافاتی پیدا کرد .
خانم باقریان ادامه می‌دهد: بعد از برگزاری جلسات دادگاه خانواده پدری حضانت دختر را گرفت و در میانه سال دانش‌آموزم را پیش خودشان بردند. مادر هر چقدر تمنا کرد که فرزند را برگردانند فایده‌ای نداشت. به ناچار فقط توانست یک گوشی تهیه کند و به دخترش بدهد تا با او در ارتباط باشد. خب خانواده پدری‌اش از نظر اجتماعی و سبک زندگی و برخی موارد دیگر وضعیت درستی نداشتند. من نگران او بودم و مدام از مادرش سراغش را می‌گرفتم. تا اینکه یک روز خودش با من تماس گرفت و حسابی گریه کرد. از وضعیت خودش و خانه برایم گفت. سعی کردم او را آرام کنم و به او گفتم نگران نباشد، این وضعیت موقتی است و به زودی بر می‌گردد و الان فقط باید روی درسش تمرکز کند .
این آموزگار فداکار بیان می‌کند: می‌دانستم که الان بهترین کمک به او مشغول کردنش به درس و فعالیت است. نباید می‌گذاشتم نشخوار فکری او را به سمت کارهای خطرناک ببرد. به همین دلیل علاوه بر اینکه صبح‌ها سر کلاس عادی تدریس می‌کردم، بعدازظهرها فیلم‌های آموزشی از صفحات کتاب تهیه می‌کردم و می‌گفتم آن‌ها را با دقت ببیند. یا گاهی فیلم‌های آماده برایش می‌فرستادم. مثل یک دانش‌آموز سر کلاس می‌گفتم کدام صفحه را حل کند، به تمریناتش بازخورد می‌دادم، از او سوال می‌پرسیدم و پرسش کلاسی داشتم و دقیقا مثل یک کلاس کامل مجازی برای او وقت می‌گذاشتم. این کار انرژی زیادی از من می‌گرفت اما برای امید دادن به دانش‌آموزم و حمایت از او باید تمام تلاشم را می‌کردم. حتی گاهی از او می‌پرسیدم این فیلم را دیده‌ای و او وقتی می‌گفت هزینه خریدن اینترنت ندارد می‌گفتم اشکالی ندارد و خودم برایش بسته تهیه می‌کردم .
وی تصریح می‌کند: پس از مدتی متوجه شدم که خانواده پدری‌اش قصد ندارند او را به مدرسه بفرستند. مدیر و کارشناسان اداره در حال پیگیری موضوع بودند. جلساتی برگزار شد اما مشکلات زیادی برای بازگشتن دانش‌آموزم نزد مادرش وجود داشت. به تعطیلات عید رسیدیم و سعی کردم همچنان با این دختر صبور در ارتباط باشم و با مرور درس‌ها او را مشغول نگه دارم. قرار بود بعد از عید این دانش‌آموز به مدرسه بازگردد ولی بنا به دلایلی باز هم این اتفاق نیافتاد و تقریبا تا پایان سال کار آموزش مجازی ادامه پیدا کرد .
خانم باقریان اشاره می‌کند: بعد از پایان سال همچنان با دختر عزیزم و مادرش در ارتباط بودم و کار آن‌ها را پیگیری می‌کردم. تا اینکه بالاخره او به نزد مادرش بازگردانده شد و همه ما خوشحال شدیم و ادامه تحصیل او به جریان عادی بازگشت .
این آموزگار فداکار خاطرنشان می‌کند: «در مدتی که با دانش‌آموزم مجازی کار می‌کردم، همکاران سوال می‌کردند چرا اینقدر حواسم به گوشی است و چرا اینقدر خسته به نظر می‌رسم. وقتی ماجرا را شرح می‌دادم از روی دلسوزی به من یادآوری می‌کردند که اکنون دیگر وظیفه‌ای در قبال آن دانش‌آموز ندارم. اما من که از مشکلات کوچک و بزرگ او خبر داشتم پاسخ می‌دادم که در شرایط کنونی، وظیفه من است که به او کمک کنم و اجازه ندهم درسش عقب بیافتد. حالا که از آن زمان گذشته احساس رضایت می‌کنم و خوشحالم که توانسته‌ام علاوه بر آموزش، به او آرامش، حمایت و محبت هدیه کنم. امیدوارم که خیلی زود شاهد پیشرفت‌ها و موفقیت‌هایش باشم.»


نظرات شما