سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
مقالات

«حتمیت اجرای قانون» کشتار محیط‌بانان را پایان می‌بخشد

«حتمیت اجرای قانون» کشتار محیط‌بانان را پایان می‌بخشد
پیام فارس - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست قانون با محیط‌بان مانند یک شهروند عادی رفتار می‌کند نه «مرد قانون» بازار الهه ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
قانون با محیط‌بان مانند یک شهروند عادی رفتار می‌کند نه «مرد قانون»
بازار
الهه موسوی| محیط‌بان فریاد می‌زند: «ایست»، اما شکارچی نمی‌ایستد؛ فرار هم نمی‌کند؛ می‌رود در پشت صخره یا درختی کمین می‌کند. محیط‌بان دوباره «ایست» می‌دهد؛ شکارچی شلیک می‌کند. محیط‌بان باز هم شلیک نمی‌کند و تنها فرمان ایست می‌دهد! شکارچی اما بدون توجه به ایست محیط‌بان، نه می‌ایستد نه فرار می‌کند. به دنبال فرصتی است تا بزند. شاید می‌خواهد انتقام بگیرد. حالا به راحتی لحظه‌ای از پشت صخره بیرون می‌آید و به سمت محیط‌بان نشانه می‌رود و قلبش را می‌شکافد. چرا محیط‌بان شلیک نمی‌کند؟ او نمی‌خواهد خونی بر زمین بریزد؛ ضمن اینکه در دادگاه به «قصاص» محکوم و اگر بخشیده هم شود به سرنوشت «برومند نجفی» مبتلا خواهد شد. شکارچی اما ابایی از خون ریختن ندارد؛ نه می‌ترسد و نه دلش شور قصاص را می‌زند. شهادت سه محیط‌بان در مدت پنج ماه؛ ارمغان قوانین ناکاملی است که نه تنها با توجه به نیازهای محیط‌بانان تهیه نشده، بلکه همان قانون نیم‌بند هم به درستی اجرا نمی‌شود و «حتمیت» ندارد. با شهادت یاسر مصدق و محمود شهمرادی، شمار محیط‌بان‌های به شهادت رسیده «پارک ملی گلستان» با تاج محمد باشقره به 3 تن رسید؛ بدون اینکه قاتلان آنها مجازات شوند. شاید همین عدم حتمیت قانون درباره شکارچیان متخلف، باعث شده آنها آنقدر جرات پیدا کنند که از فاصله چند متری سینه محیط‌بان را سوراخ کنند. نوشا میرجعفری، وکیل پایه یک و عضو کانون وکلای دادگستری مرکز که سابقه 16 سال وکالت دارد و از سال 1398 به صورت تخصصی وارد حوزه پرونده‌های درگیری منجر به قتل محیط‌بان‌ها شده است در گفت‌وگو با «اعتماد» به پرسش‌های ما درباره مسائل حواشی شهادت محیط‌بانان پاسخ داد.
چه عواملی باعث شده شکارچی آنقدر جرات پیدا کند که به راحتی مقابل محیط‌بان بایستد و بدون اینکه فرار کند از فاصله نزدیک به محیط‌بان شلیک کند؟
یقینا عوامل متعددی در این موضوع دخیل است؛ اما اگر بخواهیم درباره مسائل حقوقی آن صحبت کنیم، این است که وقتی شکارچی در مقابل محیط‌بان قرار می‌گیرد با اینکه می‌تواند فرار کند و برود، می‌ایستد و می‌زند. دلیلش این است که ما واقعا پسامدهای این اتفاق را به درستی برای اینها جا نینداخته‌ایم. قانون ما با محیط‌بان مانند یک آدم عادی رفتار می‌کند؛ تنها تفاوتی که بین محیط‌بان و شکارچی می‌گذارد، این است که سلاح محیط‌بان، سلاح مجاز است و شکارچی که در برابر محیط‌بان ایستاده همیشه برای خودش راه دررویی می‌بیند. حتی شکارچی هم این را متوجه شده؛ برای همین وقتی دارد به محیط‌بان شلیک می‌کند، این احساس را ندارد که دارد به مامور دولت شلیک می‌کند.
آیا این موضوع درباره ماموران نیروی انتظامی هم به همین گونه است؟
تفاوتی که در قانون، میان یک محیط‌بان با یک مامور نیروی انتظامی وجود دارد، تفاوت بین زمین تا آسمان است. شکارچی‌های غیرمجاز خودشان را محق می‌دانند و می‌گویند اینجا منطقه ماست. ما هم حق داریم برویم شکار و مامور دولت ما را از این حق، محروم می‌کند. چنین نگاهی وجود دارد. البته این نگاه در مناطق مختلف ایران یکسان نیست؛ در برخی مناطق، بسیار بدتر است؛ همین الان در «پارک ملی گلستان» در یک ماه اخیر، دو تا مورد شلیک مستقیم منجر به شهادت داشته‌ایم؛ پیش از اینها نیز داشته‌ایم. اما می‌خواهم بگویم به نظر من وقتی محیط‌بان کشته می‌شود انگار یک شخص عادی کشته شده است. متاسفانه نزد برخی همیشه این سوال مطرح است که محیط‌بان برای یک حیوان انسانی را کشته؛ ولی وقتی محیط‌بان شهید می‌شود این سوال دیگر پرسیده نمی‌شود! اما از آن‌سو محیط‌بان هرگز قصد کشتن شکارچی را ندارد و تا امروز اصلا به این مورد برنخورده‌ام که یک محیط‌بان، بی‌محابا و بی‌دلیل و در غیر حالت ضرورت به شکارچی شلیک کند و همیشه اگر شلیک کرده، بعد از آزمودن راه‌های دیگر، ناچار به شلیک شده است. بر این اساس اگر می‌خواهیم این ماجرا حل شود و در برابر شکار غیرمجاز، بازدارندگی داشته باشد باید برخوردها با شکارچی غیرمجاز به ویژه فردی که به محیط‌بان شلیک کرده، طبق قانون، خیلی خیلی شدیدتر و جدی‌تر باشد تا جایگاه محیط‌بان طوری ترسیم شود که شکارچی غیرمجاز به خودش اجازه ندهد که شلیک مستقیم کند و پیش خودش فکر کند که فرار کند و احتمال اینکه دست محیط‌بان به او نرسد یا قانون با او برخورد جدی داشته باشد بسیار ضعیف است.
شما می‌گویید نگاه قانون به محیط‌بان نگاه به یک فرد عادی است که اسلحه‌اش مجوز دارد؛ در حالی که محیط‌بان، ضابط قضایی است. اما به نظر می‌رسد از یک فرد عادی هم پایین‌تر است؛ نگاه برخی به محیط‌بان انگار طلبکارانه است که «چرا با مردم محلی درگیر می‌شوید؟»؛ «برای چه به مردم شلیک می‌کنید؟»
بیشترین سوالی که در دادگاه تا به حال از من پرسیده شده، این است که «محیط‌بان، برای یک حیوان، آدم کشته»! و من وقت زیادی صرف می‌کنم که این نگاه را اصلاح کنم. محیط‌بان برای یک مثلا گراز، آدم نکشته؛ مساله این است که او دارد وظیفه‌ای را انجام می‌دهد که قانون بر دوشش گذاشته است. او مامور قانون است؛ پرسنل «یگان حفاظت محیط زیست» است و حقوق می‌گیرد که از محیط زیست و حیات وحش دفاع کند. اگر ما این دید را داشته باشیم اصلا این سوال دیگر معنا پیدا نمی‌کند، چون محیط‌بان دارد جانش را به خطر می‌اندازد. نکته این است که محیط‌بان برای یک وظیفه‌ای «مسلح» و در آن نقطه مامور شده است.
آیا همین دیدگاه و نگرش باعث نمی‌شود که مجرمان، تعدی به حقوق محیط‌بانان را راحت زیرپا بگذارند؟!
بله، خیلی از اوقات، اهمیت جرم، از طریق «رویکرد قانون» به جامعه تزریق می‌شود و من بارها دیده‌ام که شاید برخی جرم‌ها از نظر جامعه خیلی مهم تلقی نشود؛ اما وقتی که قانون، مجازات خیلی سنگینی برای آن در نظر می‌گیرد و در اجرای آن «حتمیت» حرف اول را می‌زند نوع جرم هم در جامعه تعریف دیگری پیدا می‌کند. قانونگذار با «تشدید مجازات»، اهمیت آن جرم را به جامعه نشان می‌دهد. البته نمی‌گویم صرفا تشدید مجازات، بازدارندگی دارد ولی «حتمیت اجرای قانون» خیلی از اوقات، از «شدت اجرای قانون» بازدارندگی بیشتری دارد. اینکه من به عنوان یک قاضی، جرمی را که شکارچی انجام می‌دهد - حتی قبل از شلیک به محیط‌بان- و هنگامی که با شکار غیرمجاز دستگیر می‌شود، اگر بداند که دید قاضی به جرم «شکار» مهم است، مطمئن باشید که دفعه بعد در عملکردش، تفاوت ایجاد خواهد شد. یک راهکار مهم دیگر در این راستا «ایجاد شعب تخصصی» محیط زیست و منابع طبیعی است؛ چراکه مقام رسیدگی‌کننده‌ای که آنجا هست، نوع دیدش متفاوت می‌شود. انگار ما 50 درصد راه را رفته‌ایم و لازم نیست دیگر مقام قضایی را قانع کنیم که «برای یک حیوان، انسان (شکارچی) کشته نشده است». بنابراین نوع تفکر مقام قضایی هنگامی که در حال رسیدگی به پرونده است، بسیار مهم است.
تصور کنید شعبه‌ای که قاضی آن به تمام قوانین هر چند محدود که در موضوع شکار حیات وحش داریم تسلط کامل دارد؛ دیدش این نیست که این اتفاق به خاطر یک حیوان بوده و نگاهش به حفظ محیط زیست و گونه‌های گیاهی و جانوری دیدی واقعی است و ... خیلی مسیر رسیدگی متفاوت می‌شود. تعداد تنش‌ها و درگیری‌ها کمتر می‌شود. اینکه قاضی پرونده به محیط‌بان، به چشم «مرد قانون» نگاه کند؛ به چشم کسی که ضابط خاص است و حتی جانش را دارد در خطر می‌اندازد تا گنجینه‌ها و منابع کشور را حفظ کند، متفاوت است.
نظر شما درباره «لایحه حفاظت و حمایت از محیط‌بانان» چیست و چرا عده‌ای معتقدند که این لایحه نمی‌تواند تضمین‌کننده امنیت جانی محیط‌بانان باشد؟ کجای کار اشکال دارد؟
ما الان یک قانون داریم که در خصوص محیط‌بان‌ها و جنگلبان‌ها برای ما قابل استفاده است به نام «قانون حمایت قضایی و بیمه‌ای از ماموران یگان حفاظت محیط زیست و جنگلبانی». این قانون چهار ماده دارد که در واقع ماده یک آن در دادگاه به کار ما می‌آید و اجرایی است. این ماده می‌گوید که «در قالب این قانون، محیط‌بان‌ها و جنگل‌بان‌ها تسلیح شده‌اند (مسلح) و «ضابط خاص» محسوب می‌شوند.» و می‌گوید: «صرفا در خصوص بندهای 1 و 2 و 3 ماده 3 قانون به کارگیری سلاح توسط نیروهای مسلح، در موارد ضروری می‌توانند از سلاح خود استفاده کنند.» از نظر من آنچه ایراد اصلی است اینکه اساسا اوضاع و احوالی که محیط‌بان و جنگلبان در آن قرار می‌گیرد، اوضاع خاصی است که اصلا به آن توجه نشده و با سایر نیروهای مسلح، کاملا متفاوت است. محیط‌بان و جنگلبان، عمدتا در طبیعت، بدون دوربین و شاهد و ادله اثبات دعوی درگیر می‌شوند و ممکن است اتفاقاتی برایشان بیفتد و در واقع ما آمده‌ایم یک تکه بسیار کوچکی از «قانون به کارگیری سلاح» را (که فکر می‌کردیم فقط این چند مورد است که به درد می‌خورد) آورده‌ایم و عنوان «قانون» را هم بر آن گذاشته‌ایم و گفته‌ایم در این موارد می‌توانید استفاده کنید.
این سه مورد چیست؟
یکی این است که «در صورتی که کسی با سلاح سرد یا گرم، به محیط‌بان و جنگلبان حمله کند، آنها می‌توانند از سلاحشان استفاده کنند» یا اگر که یک تا چند نفر بدون سلاح حمله کنند به محیط‌بان یا جنگلبان، او برای دفاع از خودش می‌تواند از سلاح استفاده کند. مورد سوم هم اینکه ببیند که یک یا چند نفر مورد حمله واقع شده‌اند و بدون استفاده از سلاح، نتواند از آنها دفاع کند. باید گفت اصل این قانون، اساسا قانون جامع و مانعی نیست. قانون باید همه موارد را در بر بگیرد و همه موارد بازدارندگی را هم داشته باشد. در اینجا فقط آمده و سلاحی که دست محیط‌بان هست را مجاز کرده است؛ در صورتی که تمام این موارد در «دفاع مشروع» و در «قانون مجازات» هم وجود دارد. یعنی شما اگر بتوانی ثابت کنی که در دفاع از خودت، کاری انجام دادی که حتی شخصی در آن به قتل رسیده است قانون از تو حمایت می‌کند و مجازات کیفری، سقوط می‌کند.
چرا می‌گویید این قانون شرایط محیط‌بان و جنگلبان را در نظر نگرفته است؟
چیزی که ما سال‌هاست با آن درگیر هستیم، این است که این قانون، اوضاع و احوالی که محیط‌بان و جنگلبان با آن درگیر است و شرایطی که ممکن است در آن از سلاح استفاده کنند را در نظر نگرفته است. ادله اثبات دعوا در طبیعت وجود ندارد. شاهد هم نیست یا اینکه محیط‌بان است و همکار او است که خیلی پیش می‌آید که خودشان و حتی خانواده‌شان تهدید می‌شوند و طبیعی است که فرد مذکور به سختی می‌تواند شهادت بدهد. اصولا هم فقط با شهادت شهود، خیلی چیزها اثبات نمی‌شود. پس به نظر من آنچه پیش روی ماست یک قانونی هست که فقط یک ماده اجرایی دارد که این ماده را اگر بخواهم کلان‌تر نگاه کنم حتی در «قانون مجازات اسلامی» هم می‌بینید. آنجا که ما دنبال آن هستیم و باید از محیط‌بان و جنگلبان حمایت شود، کجاست؟ و کجا باید به محیط‌بان به چشم «مامور قانون» نگاه شود که حرف او سند باشد؟ آن هم در شرایط سخت‌تر از فرد عادی، چراکه فرد عادی وقتی دستگیر می‌شود باز امکان اینکه بتواند از کاری که انجام داده دفاع کند خیلی ساده‌تر از محیط‌بان است.
پس می‌توانیم بگوییم قانون فعلی محیط‌بانان ناقص و ناکافی است و باید اصلاح شود؟
بله، قانون فعلی بسیار ناقص است و فقط یک ماده برای دفاع از محیط‌بانان و جنگلبانان داریم. این قانون تخصصی نوشته نشده و اوضاع واحوال محیط‌بان و جنگلبان در آن دیده نشده است. ما قانونی داریم به عنوان «قانون به کارگیری سلاح توسط مامورین نیروهای مسلح در موارد ضروری» که برای ضابطین عام قضایی تدوین شده است. این قانون، جامع و کامل است و تمام مواردی را که یک ضابط عام ممکن است در استفاده از سلاح با آن سروکار داشته باشد دربر می‌گیرد. حتی اگر مجبور به استفاده از سلاح شود نوع به کارگیری سلاح را بیان می‌کند؛ در چه مواردی می‌توانی این کار را بکنی و اگر این کار را کردی قتل غیرعمد محسوب می‌شود و اگر خطا داشته باشی و ... . مساله این است که ما آنچه درباره محیط‌بان‌ها داریم و به آن نقد زیادی داریم، این است که اساسا قانون محیط‌بان به اوضاع و احوالش نگاه نکرده و آمده یک تکه کوچک از آن که شامل 3 بند می‌شود از این قانون را وام گرفته و در قانون محیط‌بان‌ها گذاشته و می‌گوید در این موارد تو می‌توانی از سلاحت استفاده کنی و اگر خواستی استفاده کنی باید آن شرایط به کارگیری سلاح را رعایت کنی و اول ایست بدهی بعد تیر هوایی بزنی و بعد کمر به پایین را بزنی و ...انگار وقتی سلاح به محیط‌بان داده‌اند یک تکه‌ای از قانون حمل سلاح آن هم تکه‌ای بسیار کوچک را در 3 بند وام گرفته‌اند. اسم آن را هم گذاشته‌اند «حمایت قضایی و بیمه‌ای» و می‌خواهند در پرونده‌ها از آن استفاده کنند که منطقا اصلا امکان ندارد.
برای کاهش تنش و درگیری بین شکارچی و محیط‌بان، سازمان حفاظت محیط زیست در این میان چه اقداماتی باید انجام دهد؟
به نظرم اولین قدمی که سازمان باید بردارد برای اینکه روابط شکارچی و محیط‌بان ساماندهی شود، این است که ما، روابط و حوادث را الگوبرداری کنیم و اوضاع واحوال را بسنجیم و طبق آن، سعی کنیم یک لایحه به مجلس بدهیم که آنجا تصویب شود تا شکارچی اساسا جرات نکند که به «منطقه حفاظت شده» وارد شود. ما بسیاری از قوانینی را داریم که بازدارنده هستند؛ پس هر قدر که من قانونگذار به این مسائل اهمیت بدهم و قوانینی که برای آن وضع می‌کنم شدیدتر باشد و با حتمیت بیشتری اجرا شود، باعث کاهش تعداد جرایم خواهد شد. ورود شکارچی به منطقه حفاظت شده تخلف است و شکار نیز تخلف است؛ اگر تیراندازی کند حتی اگر تیر به محیط‌بان اصابت نکند باز هم شکارچی مرتکب جرم «تمرد نسبت به مامور دولت» شده و اقدام به شروع قتل عمدی کرده است که بر اساس «قانون مجازات اسلامی» 6 ماه تا 3 سال حبس دارد. ولی با شکارچی این‌گونه برخورد نمی‌شود و وقتی اسم «هموطن» را بر آن می‌گذارند، موضوع «مجرم بودن» در سایه قرار می‌گیرد. پس سازمان باید «به متخلف و شکارچی اجازه ندهد وارد محدوده حفاظتی بشود»؛ با فرهنگ‌سازی، با تشدید مجازات، با قانون مانع و با هر چیزی که می‌شود. به نظر من فقط در این صورت است که این اختلاف شکارچی با محیط‌بان می‌تواند تا حدودی مدیریت شود. تا زمانی که ما به شکارچی به عنوان یک متخلف واقعی نگاه نکنیم، موضوع حل نخواهد شد. از طرف دیگر باید برای این سلاح‌های در دست مردم فکری کرد. ما الان نمی‌توانیم سلاح را از دست همه بگیریم؛ اما می‌توانیم یک فراخوان بدهیم که «سلاح‌هایی که دست همه هست از این لحظه غیرمجاز هستند»! خود این بازدارنده است و باعث می‌شود شکارچی از وارد شدن به مناطق حفاظت شده و استفاده از سلاح بترسد. چرا باید افراد به این راحتی اجازه داشته باشند وارد محدوده حفاظت شده شوند؟ ما طی 3 ماه، سه محیط‌بان کشته داده‌ایم؛ پس باید یک کار ضربتی انجام دهیم. چیزی که می‌تواند بازدارنده باشد، «قانون» است و کار دیگری نمی‌توان کرد. به خاطر همین، تنها کاری که سازمان می‌تواند انجام دهد، این است که هر طور که ممکن است و به صورت ضربتی، تمام اسلحه‌ها را غیرقانونی اعلام کند و وقتی قدرت مدیریت سلاح‌ها را با افزایش نیروی محیط‌بان و نظارت مستقیم و صحیح و ... داشت با شرایط خاص و کنترل شده مجددا سلاح‌ها را به صاحبانشان تحویل دهد و حتما افراد را بررسی شخصیتی و روانی کند و سوابق قضایی آنها را نیز لحاظ قرار بدهد. در هر استان باید این کار را انجام بدهد.
آیا این مشکلات قانونی، در ارتباط با دیگر نیروهای مسلح هم وجود دارد؟
خیر، این‌طور نیست. نکته اصلی این است که وقتی یک فرد از نیروی انتظامی از سلاح استفاده می‌کند همه‌ چیز آن مشخص است؛ حتی آنها دادگاه‌های نظامی و شعب تخصصی دارند که در واقع قضاتی که قرار است رسیدگی کنند به این پرونده‌ها، به قوانین به کارگیری سلاح احاطه کامل دارند. ولی در مورد محیط‌بان‌ها اصلا این‌طور نیست؛ یعنی در واقع وام گرفته از قانون کلی به کارگیری سلاح است. من تاکنون ندیده‌ام بر اساس اصل «تمرد به مامور دولت»، برای محیط‌بانان رایی صادر شود؛ در صورتی که در تمام پرونده‌هایی که من در آن دخیل بودم این جرم را جزو جرایم نوشته‌ام.
از حتمیت قانون گفتید؛ اگر ممکن است بفرمایید چرا درباره قاتلان و ضاربان محیط‌بان‌ها و جنگلبان‌ها اجرا نمی‌شود؟
«حتمیت» یک مبحث در جرم‌شناسی است که در واقع، همسنگ «شدت مجازات» است و گاهی ارزش آن از این نیز بالاتر است. مثلا من برای یک جرم، مجازاتی را تعریف می‌کنم که ممکن است بسیار سنگین باشد ولی تا وقتی که مجرم، راه خلاصی برای خودش ببیند جرم را انجام می‌دهد یا شما مطمئن هستید که اگر در خودرو کمربند نبندید، جریمه می‌شوید. این حتمیت است که به من یاد می‌دهد وقتی در خودرو می‌نشینم اول کمربندم را ببندم؛ نه شدت مجازات. ممکن است حالا اگر این 100 هزار تومن جریمه نبستن کمربند بشود 2 میلیون تومان، ولی من همیشه احتمال بدهم که نه، پلیس در خیابان نیست یا اینکه راهی برای فرار از قانون در سر داشته باشم که عمدتا هم عملی است! در این صورت کمربند را نمی‌بندم. این قانون درباره محیط‌بان‌ها هم جاری و ساری است.
کمبود نیروی محیط‌بان و جنگلبان یکی از دلایل درگیری و جرات محیط‌بان برای حمله است. نظر شما چیست؟
این را سالیان سال است گفته‌ایم؛ ما کمبود نیرو داریم. یعنی اگر در گشت‌زنی به جای یک محیط‌بان و یک همیار محیط‌بان، 3 یا 5 محیط‌بان برود یقینا اوضاع بسیار متفاوت خواهد بود؛ چراکه شکارچیان اصولا تعدادشان بسیار بالاست و اگر تعداد محیط‌بان بیشتر باشد هم احتمال درگیری کمتر می‌شود و هم خطر برای گیر افتادن شکارچی بیشتر است. اگر شکارچی بداند در منطقه حفاظت شده حتما گیر می‌افتد و قانون برایش اجرا خواهد شد به میزان بسیار زیادی، هم درگیری‌ها و هم تخلفات را کاهش می‌دهد؛ چون مطمئن است در منطقه آنقدر نیرو هست که فورا دستگیرش کنند و بعد هم زیر دست قاضی می‌افتد که امکان ندارد بخشیده شده یا تبدیل به مجازات شود و ... اما این‌گونه نیست. الان یک شکارچی هست در «پارک ملی گلستان» که من خودم در چندین پرونده با این آدم مواجه شده‌ام. در یکی از درگیری‌های آخری که برادر خودش کشته شد این شکارچی در مرخصی بود؛ یعنی از زندان بیرون آمده بود. حتی در حادثه‌ای که منجر به شهادت شهید باشقره شد او یکی از شکارچیان بود. این آدم نباید آنجا باشد و اگر هم هست باید برای پرونده‌هایش بسیار سخت‌گیری و مشمول تشدید مجازات برای تکرار جرم شود. چرا به این آدم اجازه مرخصی می‌دهند و چرا بعد از این همه پرونده شکار و درگیری منجر به شهادت و قتل، هنوز از آن منطقه تبعید نشده است؟ من وکیلی را در استان گلستان می‌شناسم که شنیدم افتخارش این است که تا به حال گوشت نخریده و در خانه فقط گوشت شکار مصرف می‌کند. همین آدم است که می‌شود وکیل شکارچی‌ها. اساسا اجازه ورود این وکیل را به دادگاه نباید داد. من به عنوان وکیل قسم خورده‌ام که از حق و عدالت دفاع کنم. وقتی از آن طرف گوشت شکار از شکارچی می‌گیرم و دفاع می‌کنم چرا کسی نمی‌تواند جلوی من را بگیرد؟ و جالب است که این آدم معروف است و همه ایشان را می‌شناسند! این نوع رفتارها باید در جامعه ضد ارزش باشد نه ارزشی که با افتخار هم بیان شود! آن وقت است که شکارچی جرات نمی‌کند به محیط‌بان شلیک کند.
اخیرا برخی فعالان و کنشگران محیط زیست گفته‌اند که اساسا سلاح داشتن محیط‌بانان، مشکل‌آفرین است و منجر به بیشتر شدن دعوای بین محیط‌بان و شکارچی می‌شود و اینکه شکارچی‌های غیرمجاز هم هموطن ما هستند که کشته می‌شوند و... نظر شما چیست؟
می‌دانید این موضوع به چه چیزی برمی‌گردد؟ به بی‌اهمیت جلوه دادن محیط‌بان‌ها برای کار حفاظت؛ چون شکارچی غیرمجاز است و در واقع او است که وارد منطقه حفاظتی می‌شود و جان محیط‌بان را به خطر می‌اندازد. او است که کار غیرقانونی انجام می‌دهد؛ او است که وارد درگیری می‌شود و اولین جرم را مرتکب می‌شود؛ حالا بگوییم که «آه، این هموطن ماست و ...» اگر گاهی می‌شنوم که «قانون» و «حق تیر» یا حق تیر مستقیم . بله در برخی کشورها چنین مسائلی هست ولی ما تا به آن نقطه برسیم خیلی راه داریم. ما یک قانون کامل و جامع و مانع می‌خواهیم اتفاقا برای «جلوگیری از درگیری‌ها». نکته‌ای که اساسا این دوستان ما به آن توجه نمی‌کنند، این است که اگر ما قانون جامع و کاملی داشته باشیم دریای خون راه نمی‌افتد. الان ما در یک میدان جنگ هستیم؛ چه بخواهیم قبول کنیم یا نکنیم. شکارچی، همیشه مسلح است و ما نمی‌توانیم محیط‌بان را دست خالی جلوی کسی که مسلح است و نمی‌دانیم چه رفتاری دارد، بفرستیم. آیا زمانی که می‌خواهیم به کسی پروانه شکار بدهیم سلامت روحی و روانی‌اش را احراز می‌کنیم؟ که این از سلاحش چگونه قرار است استفاده کند؟ پس من نمی‌توانم مامورم را بدون سلاح در مقابل آدم‌های همیشه مسلح در طبیعت بفرستم. قیاسی که برخی می‌کنند اساسا قیاس مع‌الفارق است. اگر این‌گونه بخواهیم حساب کنیم تمامی مجرمان جرایم عادی نیز هم هموطنان ما هستند. پس به نیروی انتظامی هم بگوییم شما هم اسلحه‌تان را بگذارید کنار و قانون هم احتیاج ندارید؛ چون دریای خون راه می‌افتد؟! ما قبول داریم که باید «فرهنگ‌سازی» کرد؛ اما اینکه «قانون» را کنار بگذاریم، مسائل حل نخواهد شد.
شکار در برخی مناطق کشور ما، بخشی از فرهنگ فولکلوریک است؛ برای برخی جنبه تفریحی دارد و برخی نیز از منظر اقتصادی شکار می‌کنند. اینها را نمی‌توان صرفا با قانون حل کرد.
بله، آدم‌هایی که سراغ شکار می‌روند انگیزه‌های متفاوتی دارند. برخی به قول شما سنت خانوادگیشان است؛ بحث فرهنگی بسیار مهم است. مقوله شکار مقوله وسیعی است که در ایران قومیت‌های مختلف، رویکردهای مختلف و نگاه‌ها و تاریخ مختلفی دارند. اما تکرار می‌کنم که ما دقیقه 90 را رد کرده‌ایم و در شرایط اضطراری هستیم. اسلحه‌های بی‌حساب و کتاب در دست شکارچیان است و فشنگ‌هایی که به اینها بدون حساب وکتاب تعلق می‌گیرد، مساله است. من به عنوان سازمان متولی باید بتوانم این اوضاع را مدیریت کنم.


نظرات شما