پیام فارس - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مهدی سیفتبریزی| تحولات منطقه قفقاز جنوبی، بهویژه پس از جنگ تحمیلی 12روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، بهسرعت در حال تغییر و دگرگونی است. این در حالی است که به نظر میرسد دو کشور ایران و روسیه، بهعنوان قدرتهای منطقهای و بینالمللی که از هرگونه تغییرات سیاسی و ژئوپلیتیکی در این منطقه تأثیر میپذیرند، از روند اتفاقات در منطقه قفقاز جنوبی عقب ماندهاند.
روسیه که پیش از شروع جنگ اوکراین و در اوایل سال 2020 سعی داشت استیلای مسکو را بر منطقه قفقاز جنوبی یا همان منطقه خارجِ نزدیک خود با اجرای سیاستهایی همچون مهار ارمنستان تثبیت کند، اجازه شروع بحرانی کنترلشده در این منطقه را داد تا زخم سیساله دو همسایه، یعنی ارمنستان و جمهوری آذربایجان، سرباز کند و در انتها، همچون همیشه، بدون حلوفصل ریشهای درگیریها، قرارداد صلحی را امضا کنند که سرمنشأ اختلافات و منازعات جدید در منطقه باشد.
مسکو تصور میکرد میتواند با ایجاد گرههای کور جدید همچون دالان لاچین و مسیر ترانزیتی زنگزور، همچنان افسار مدیریت تحولات منطقه را در دست داشته باشد و بهعنوان برادر بزرگتر، مقدرات کشورهای استقلالیافته پس از شوروی را کنترل کند. اما جنگ اوکراین نهتنها راهبرد سیاستهای کلان روسیه را در فضای بینالملل، بلکه مدل بازیگری این کشور را در مناطقی همچون خاورمیانه و قفقاز جنوبی دچار تغییراتی شگرف کرد؛ بهنوعی که میتوان دکترین سیاست خارجی روسیه در عرصههای مختلف را به دورههای زمانی قبل و بعد از جنگ اوکراین و سال 2022 تقسیمبندی کرد. گذشت زمان و روند تحولات نشان داد که کرملین در برآورد سیاست خارجی خود و آیندهپژوهی تحولات ماورای قفقاز موفق عمل نکرده است و اگر تغییر اساسی در جهتگیری سیاستهای کلان و مدل مواجهه واقعبینانه با تغییرات سیاسی و ژئوپلیتیکی منطقه اتخاذ نکند، باید گفت مسکو بزرگترین بازنده قفقاز جنوبی در کنار ایران خواهد بود.
از سوی دیگر، بازی خزنده رژیم صهیونیستی از سالیان قبل در قفقاز جنوبی و بهویژه در جمهوری آذربایجان، این پیام را به همراه داشت که این منطقه در آینده میتواند به چشم اسفندیار ایران تبدیل شود؛ موضوعی که در جریان جنگ تحمیلی 12روزه شاهد آن بودیم. بیعملی، بیسیاستی و نبود هیچ برنامه مدون میانمدت و بلندمدت در حوزه منطقه قفقاز از سوی نهادها و سازمانهای تصمیمگیر و تصمیمساز و همچنین وجود یک دیپلماسی منفعلانه و واکنشمحور، موجب شده است تهران را در کنار مسکو بازنده بزرگ تحولات جاری در قفقاز جنوبی بدانیم.
اما آنچه در هفتههای گذشته جریان اتفاقات در منطقه قفقاز جنوبی را برخلاف منافع و امنیت ملی تهران و مسکو شدت بخشیده، مدیریت و راهبری تغییرات سیاسی و ژئوپلیتیکی منطقه توسط ایالات متحده و بازی هماهنگ اما متفاوت باکو-ایروان بهعنوان لبههای یک قیچی در دستان طرف آمریکایی است.
تحلیل منافع ایران و روسیه در قفقاز جنوبی
قفقاز جنوبی به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی منحصربهفرد خود بهعنوان پل ارتباطی بین اروپا و آسیا، منابع انرژی غنی و نزدیکی به مرزهای ایران و روسیه، برای هر دو کشور از اهمیت استراتژیک برخوردار است.
برای ایران، قفقاز جنوبی بهعنوان دروازهای برای دسترسی به بازارهای اروپا از طریق ارمنستان و گرجستان و همچنین سپری در برابر نفوذ رقبای منطقهای مانند ترکیه و اسرائیل عمل میکند. مرز 44 کیلومتری ایران با ارمنستان در استان سیونیک، امکان ارتباط زمینی با قفقاز و اروپا را فراهم میکند و نقش کلیدی در حفظ مزیت ترانزیتی ایران دارد. روابط فرهنگی و تاریخی با ارمنستان نیز اهرمی برای تقویت نفوذ تهران در منطقه است. از منظر امنیتی، ایران نگران تقویت محور ترکیه-آذربایجان-اسرائیل است که میتواند تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایران باشد، بهویژه با توجه به همکاریهای نظامی و اطلاعاتی آذربایجان با اسرائیل و همچنین طرح «جهان ترک» ترکیه که بر پایه مفاهیم پانترکی و پانتورانیسم استوار است.
برای روسیه، قفقاز جنوبی بخشی از «خارجِ نزدیک» این کشور و یا به عبارت دیگر حلقه اول امنیتی روسیه محسوب میشود که از زمان فروپاشی شوروی، حوزه نفوذ سنتی مسکو بوده است. این منطقه نهتنها برای حفظ نفوذ سیاسی و نظامی روسیه حیاتی است، بلکه بهعنوان کریدوری برای انتقال انرژی و تجارت به بازارهای جهانی، از جمله از طریق پروژههایی مانند کریدور شمال–جنوب که آرزوی دیرینه مسکو یعنی دسترسی به آبهای گرم جهان را فراهم میکند، اهمیت دارد. حضور نیروهای حافظ صلح روسیه در قرهباغ پس از جنگ 2020 و نقش میانجیگری مسکو در توافقنامه صلح، نشاندهنده تلاش این کشور برای حفظ کنترل بر تحولات منطقه بود.
اشتباههای سیاست خارجی ایران و روسیه پس از جنگ دوم قرهباغ در سال 2020
جنگ دوم قرهباغ در سال 2020 نقطه عطفی در معادلات قفقاز جنوبی بود که پیامدهای آن همچنان ادامه دارد. ایران و روسیه هر دو در واکنش به این تحولات دچار خطاهای استراتژیک شدند.
بازار ![]()
ایران: فقدان استراتژی بلندمدت
ایران پس از جنگ دوم قرهباغ نتوانست نقش فعالی در مدیریت بحران ایفا کند. تهران که به دلیل روابط نزدیک با ارمنستان و نگرانی از تقویت محور ترکیه-آذربایجان-اسرائیل، مخالف هرگونه تغییر در مرزهای منطقه بود، به جای دیپلماسی فعال، به واکنشهای سیاسی و نظامی محدود بسنده کرد. به گفته سیدعباس عراقچی، معاون سیاسی وقت وزیر امور خارجه، تهران از یک سو به تمامیت ارضی آذربایجان احترام میگذاشت، اما از سوی دیگر مخالف هرگونه اقدامی بود که به تشدید درگیری بین دو همسایه منجر شود. این رویکرد دوگانه، ایران را در موضعی منفعل قرار داد.
یکی از اشتباههای کلیدی ایران، عدم سرمایهگذاری گسترده در روابط دیپلماتیک و بهویژه اقتصادی با ارمنستان بود که ذیل سیاست توازن مثبت میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تعریف میشد. تمرکز بیش از حد بر حفظ روابط نیمبند و عدم ایجاد تنشهای سیاسی با جمهوری آذربایجان و نگرانی از وضعیت شیعیان این کشور، ایران را در موضعی دفاعی قرار داد. همچنین، فقدان یک دیپلماسی پیشفعال برای تعامل با بازیگران فرامنطقهای مانند فرانسه یا آلمان باعث شد تهران نتواند در مذاکرات صلح نقش مؤثری ایفا کند.
روسیه: محاسبات نادرست و کاهش نفوذ
روسیه، که پیشتر بهعنوان میانجی اصلی در مناقشات قفقاز جنوبی شناخته میشد، پس از جنگ دوم قرهباغ نتوانست جایگاه خود را حفظ کند. مسکو تصور میکرد با امضای توافقنامه صلح 2020 و استقرار نیروهای حافظ صلح در قرهباغ، میتواند کنترل تحولات منطقه را در دست داشته باشد. اما عدم مداخله در حمایت از ارمنستان در جریان درگیریهای 2020 و 2023، بهانه کافی به دولت غربگرای پاشینیان داد تا جهتگیری خود را به سمت نهادهای غربی تقویت و تا حد ممکن از ساختارهای موجود روسی فاصله بگیرد. همچنین دولت این کشور با کمک رسانههای غربی توانست شکست در جنگ دوم و سوم قرهباغ را کاملاً بر گردن مسکو بیندازد و یک حس تنفر نسبتاً قوی در میان افکار عمومی جامعه ارمنستان ایجاد کند.
از سوی دیگر، مسکو پس از شروع درگیریها در اوکراین، بهواسطه تحریمهای غربی بر صنعت نفت و گاز این کشور و همچنین نیاز به کریدورهای جدید ترانزیتی، مجبور به یک سرمایهگذاری پرریسک بر روی جمهوری آذربایجان شد. فروش قسمتی از نفت و گاز روسیه از طریق جمهوری آذربایجان به کشورهای اروپایی و همچنین تمرکز بیش از اندازه بر خاک سرزمینی باکو برای راهاندازی کریدور شمال - جنوب (در حالی که این کریدور سه مسیر موازی دیگر هم دارد) این انگاره را در باکو ایجاد کرد که در شرایط فعلی، با کمک غرب امکان امتیازگیری و تغییر معادلات امنیتی منطقه قفقاز جنوبی را در اختیار دارد.
از همینرو، در ماههای اخیر شاهد افزایش تنشها از سوی دولت باکو نسبت به مسکو هستیم و این دولت قصد دارد با اجرای سیاستهای تنشزا و اتکا به نیروهای غربی، روسیه را بهطور کامل از معادلات منطقه قفقاز کنار بگذارد. این در حالی است که در ایروان هم سیاستی موازی - یعنی قطع دسترسی و اخراج نیروهای روسی - با کمک ایالات متحده، ناتو و اتحادیه اروپا بهسرعت در حال اجراست.
شاید بتوان گفت کریدور زنگزور یا همان «کریدور جعلی ناتو» مهمترین گره چسبندگی روسیه به روندهای امنیتی قفقاز بود که کرملین این چالش را در قرارداد صلح 2020 لحاظ کرد تا حضور خود را در سالهای بعد در این منطقه تضمین کند. اما جنگ اوکراین نهتنها معادلات امنیتی در اروپا، بلکه در منطقه قفقاز جنوبی را نیز بر هم زد.
روندهای منطقهای باعث شد تا مسکو در قبال ایجاد این کریدور در سه سال گذشته موضعگیریهای مختلفی داشته باشد. زمانی که روسها بند ایجاد کریدور زنگزور را در معاهده صلح 2020 گنجاندند، خود را مسئول اجراییشدن و ضامن امنیت این طرح معرفی کردند. اما پس از جنگ اوکراین و بازپسگیری قرهباغ کوهستانی توسط باکو، اصولاً معاهده صلح مزبور دیگر اعتبار اجرایی نداشت و تضامین حقوقی حضور نیروهای روس در سیونیک ارمنستان و نظارت بر جاده فرضی زنگزور از بین رفته بود.
روسها سعی کردند بر اساس احتیاجات کوتاهمدت خود به علیاف نزدیک شوند؛ از همینرو، در برخی مقاطع، اجرای کریدور زنگزور را تلویحاً تأیید و در برخی مواقع، بر اساس موضعگیریهای قاطع تهران از این حمایت خود عقبنشینی کردند. روسها طبق سیاست قدیمی خود، بهویژه در کشورهای جداشده از شوروی سابق، سعی در منجمد کردن مناقشات داشتند؛ اما با تغییر روند سیاسی و امنیتی در منطقه قفقاز پس از جنگ اوکراین و حضور بازیگران فرامنطقهای، بهویژه ایالات متحده پس از رویکارآمدن مجدد دونالد ترامپ و برنامهریزی این کشور برای ورود مستقیم به منطقه قفقاز، به نظر میرسد روسها - هرچند با تأخیر - متوجه اشتباههای خود در این منطقه شدهاند.
تأثیر جنگ اوکراین (2022) بر سیاست خارجی روسیه در قفقاز
جنگ اوکراین نقطه عطف دیگری بود که مدل بازیگری روسیه در قفقاز جنوبی را تغییر داد. این جنگ منابع نظامی، سیاسی و اقتصادی مسکو را به خود مشغول کرد و توانایی آن را برای مدیریت بحرانهای منطقهای کاهش داد. به گفته تحلیلگران، جنگ اوکراین اعتبار تضمینهای امنیتی روسیه به ارمنستان را تضعیف کرد و مسکو را به بازیگری وابستهتر به آذربایجان و ترکیه تبدیل نمود.
یکی از اشتباهات کلیدی مسکو، نادیده گرفتن پیامدهای ژئوپلیتیکی چرخش ارمنستان به سمت غرب بود. نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان، پس از انقلاب رنگی 2018، بهتدریج روابط خود را با غرب تقویت کرد و حتی عضویت ارمنستان در سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) را تعلیق نمود. این تغییر جهت، که تا حدی نتیجه ناامیدی ارمنستان از عدم حمایت روسیه در جنگهای قرهباغ بود، به کاهش نفوذ مسکو در منطقه منجر شد.
علاوه بر این، اقداماتی چون دستگیری حدود 50 نفر از قومیت آذربایجانی در یکاترینبورگ در ژوئن 2025، که به اتهامات قدیمی قتل مرتبط بود و گزارشهایی از بدرفتاری با بازداشتشدگان، تنشها با آذربایجان را تشدید کرد. در پاسخ، آذربایجان نیز شهروندان روس را دستگیر کرد و ویدئوهایی از بدرفتاری با آنها منتشر نمود. این اقدامات نشاندهنده کاهش توانایی مسکو در مدیریت روابط با باکو و از دست دادن اهرمهای سنتی خود در منطقه است.
کریدور زنگزور و تهدیدات ژئوپلیتیکی برای ایران و روسیه
کریدور زنگزور، که هدف آن اتصال سرزمین اصلی آذربایجان به نخجوان از طریق استان سیونیک ارمنستان است، به یکی از مهمترین موضوعات ژئوپلیتیکی قفقاز جنوبی تبدیل شده است. این پروژه که از حمایت ترکیه، آذربایجان و قدرتهای غربی مانند آمریکا و انگلیس برخوردار است، تهدیدات متعددی برای منافع و امنیت ایران و روسیه به همراه دارد.
تهدیدات برای ایران
کریدور زنگزور برای ایران بهعنوان یک تهدید چندوجهی مطرح است. این کریدور، با قطع ارتباط زمینی 44 کیلومتری ایران با ارمنستان، دسترسی تهران به قفقاز و اروپا را محدود میکند، مزیت ترانزیتی ایران را کاهش میدهد و به لحاظ امنیتی، بخشی از طرح پانترکیسم محسوب میشود که با واقعیتهای ژئوپلیتیکی و تاریخی منطقه سازگار نیست. این پروژه میتواند به «خفگی ژئوپلیتیکی» ایران منجر شود، زیرا مسیرهای جایگزین تحت کنترل رقبایی مانند ترکیه و آذربایجان قرار خواهند گرفت.
علاوه بر این، کریدور زنگزور با تقویت محور پانترکیسم (ترکیه-آذربایجان) و افزایش نفوذ ناتو در نزدیکی مرزهای ایران، امنیت ملی تهران را به خطر میاندازد. حضور اسرائیل که از خاک آذربایجان برای عملیات جاسوسی و نظامی علیه ایران استفاده کرده، این نگرانی را تشدید میکند. به گفته براندا شفر، یهودی و تئوریسین گفتمان پانآذری، صلح بین ارمنستان و آذربایجان میتواند به ایجاد یک «کریدور ناتو» از ترکیه به آسیای مرکزی منجر شود که ایران را منزویتر میکند. پیشنهاد اخیر آمریکا برای اجاره 100ساله این کریدور توسط یک شرکت خصوصی آمریکایی با سهامدارانی از اسرائیل، ترکیه و آذربایجان، حساسیتهای تهران را دوچندان کرده است.
تهدیدات برای روسیه
برای روسیه، کریدور زنگزور به معنای کاهش نفوذ در قفقاز جنوبی و تضعیف نقش سنتی آن بهعنوان میانجی و قدرت برتر منطقه است. این کریدور، با ایجاد مسیر مستقیم بین ترکیه و آسیای مرکزی از طریق آذربایجان، وابستگی باکو به مسیرهای ترانزیتی تحت کنترل روسیه را کاهش میدهد. همچنین، تقویت حضور ناتو در منطقه از طریق این کریدور، موقعیت ژئوپلیتیکی روسیه را در برابر غرب تضعیف میکند.
روسیه که پیشتر از طریق توافقنامه صلح 2020 کنترل مسیرهای مواصلاتی را در دست داشت، اکنون با پیشنهاد آمریکا برای جایگزینی نیروهای مرزبانی روس با یک شرکت خصوصی آمریکایی در مرز ارمنستان و نخجوان مواجه است. این تحول، نهتنها نفوذ نظامی روسیه را کاهش میدهد، بلکه به معنای واگذاری کنترل استراتژیک منطقه به غرب است.
نقش قدرتهای فرامنطقهای پس از بازگشت ترامپ
بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در سال 2025، معادلات قفقاز جنوبی را پیچیدهتر کرده است. سیاست خارجی معاملهمحور ترامپ که بر حداکثر کردن منافع آمریکا تمرکز دارد، فرصتهای جدیدی برای نفوذ غرب در منطقه ایجاد کرده است.
ایالات متحده
پیشنهاد آمریکا برای اجاره 100ساله کریدور زنگزور توسط یک شرکت خصوصی آمریکایی که سهامدارانی از اسرائیل، ترکیه و آذربایجان دارد، بخشی از استراتژی گستردهتر واشنگتن برای مهار ایران، روسیه و چین است. این طرح که به ظاهر با هدف تسهیل صلح بین باکو و ایروان مطرح شده، در واقع به دنبال تقویت حضور امنیتی آمریکا در قفقاز و کنترل مسیرهای ترانزیتی و انرژی منطقه است. تام باراک، فرستاده آمریکا، این پیشنهاد را بهعنوان راهحلی برای بنبست مذاکرات ارائه کرده و ادعا کرده که این کریدور میتواند به نفع همه طرفها باشد. اما این طرح نگرانیهای ایران و روسیه را برانگیخته است، زیرا میتواند به کاهش نفوذ آنها و تقویت ناتو در منطقه منجر شود.
ترکیه
ترکیه، بهعنوان عضو ناتو و حامی اصلی کریدور زنگزور، از این پروژه برای تقویت نفوذ ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود در آسیای مرکزی بهره میبرد. آنکارا با حمایت از آذربایجان و پیشبرد ایده پانترکیسم، به دنبال ایجاد مسیری مستقیم از ترکیه به آسیای مرکزی است که وابستگی به مسیرهای ترانزیتی ایران و روسیه را کاهش میدهد. دیدار نیکول پاشینیان با رجب طیب اردوغان در ژوئن 2025 در استانبول، نشاندهنده تلاش ارمنستان برای بهبود روابط با ترکیه بود، اما آنکارا همچنان اولویت را به روابط با آذربایجان میدهد.
اسرائیل
نقش اسرائیل در قفقاز جنوبی، بهویژه پس از جنگ دوم قرهباغ، برجستهتر شده است. تأمین تسلیحات پیشرفته، مانند پهپادها و سامانههای هدفیاب به آذربایجان در جنگ 2020، کفه ترازو را به نفع باکو سنگین کرد. حضور اسرائیل در نزدیکی مرزهای ایران، بهویژه از طریق همکاریهای نظامی با آذربایجان، تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی تهران است. گزارشهایی متقن از استفاده رژیم صهیونیستی از حریم هوایی آذربایجان برای حملات به ایران در جنگ 12روزه اخیر، نگرانیهای تهران را تشدید کرده است.
انگلیس
انگلیس بهعنوان یکی از حامیان پشتپرده کریدور زنگزور، از طریق حمایت از پروژههای انرژی و ترانزیتی در منطقه، به دنبال کاهش نفوذ روسیه و ایران است. لندن، در هماهنگی با آمریکا و ناتو، از این کریدور بهعنوان ابزاری برای تغییر توازن قدرت در قفقاز به نفع غرب استفاده میکند.
جمعبندی و راهکارها
ایران و روسیه، به دلیل اشتباههای استراتژیک از جمله دیپلماسی منفعلانه و محاسبات نادرست روسیه در قبال جنگ اوکراین و تحولات قفقاز، در معرض از دست دادن نفوذ خود در قفقاز جنوبی قرار دارند. کریدور زنگزور، با حمایت قدرتهای غربی و منطقهای مانند آمریکا، ترکیه و اسرائیل، تهدیدی جدی برای منافع و امنیت هر دو کشور است.
برای ایران، ضروری است که دیپلماسی فعالتری در منطقه اتخاذ کند، روابط با ارمنستان را بهصورت راهبردی گسترش دهد و از طریق سازوکارهایی مانند 3+3، نقش مؤثرتری در مذاکرات صلح ایفا کند. تقویت همکاریهای اقتصادی با ارمنستان و گرجستان و سرمایهگذاری در زیرساختهای ترانزیتی میتواند اهرمی برای حفظ منافع تهران باشد. همچنین، هماهنگی با روسیه و چین و ایجاد منافع مشترک در این منطقه، برای مقابله با نفوذ ناتو و حفظ منافع مشترک، حیاتی است.
برای روسیه، بازنگری در سیاستهای منطقهای و تقویت اتحاد با ایران و ارمنستان - بهجای اولویتبندی روابط با باکو و آنکارا - میتواند از کاهش بیشتر نفوذ آن جلوگیری کند. مسکو باید از اهرمهای باقیمانده خود، مانند نیروهای حافظ صلح، برای حفظ حضور در منطقه استفاده کرده و در عین حال از تشدید تنشها با آذربایجان اجتناب نماید.
در نهایت، قفقاز جنوبی به میدانی برای رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شده است. ایران و روسیه باید با اتخاذ رویکردی هماهنگ و پیشفعال، از تبدیل شدن این منطقه به اهرمی علیه منافع ملی خود جلوگیری کنند. شکست در این امر میتواند به انزوای بیشتر تهران و مسکو در منطقهای کلیدی منجر شود که پیامدهای آن فراتر از قفقاز خواهد بود.