پیام فارس - وطن امروز / «میدان سیاستورزی فرقهای و جناحی» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم محسن ردادی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
نامه اخیر مصطفی تاجزاده از زندان، بیش از آنکه یک متن سیاسی - تحلیلی باشد، نمونهای روشن از پروژهای چند دههای برای تضعیف بنیانهای وحدت ملی در ایران است. همزمانی انتشار این نامه با تلاش گروههای سیاسی برای بازسازی رابطه مردم و دولت پس از پایان جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، بخوبی نشان میدهد هدف چنین متونی، طرح انتقادی دلسوزانه یا ارائه راهحل نیست، بلکه تخریب انسجام ملی و دمیدن بر آتش اختلافات است.
رهبر انقلاب در جنگ اخیر، به اذعان دوست و دشمن، محور وحدت و اقتدار بودند. بسیاری از کسانی که منتقد نظام و رهبری تلقی میشدند، در آن روزها با تأکید بر اصل دفاع ملی و امنیت سرزمینی، عملاً در کنار ایشان ایستادند اما تاجزاده، بیاعتنا به این واقعیت، در نامهای سراسر آکنده از شعارهای تکراری، نقطه ثقل «وحدت ملی» را نشانه رفته است؛ درست همان نقطهای که نقش محوری در بازدارندگی و حفظ امنیت ایران داشت.
آنچه در نامه آقای تاجزاده برجسته است، نه نقدی دقیق و مسؤولانه، بلکه بازآفرینی همان کلانپروژهای است که ایشان از دهه 70 تاکنون دنبال کرده: پروژه تخریب مستمر جایگاه رهبری. واقعیت این است که اگر جنگی هم در نمیگرفت، ایشان به بهانه بحران آب یا انرژی، همان متن را با تغییر چند کلیدواژه منتشر و باز هم رهبر انقلاب را مسؤول مستقیم کمبود آب و برق معرفی میکرد. آنچه تغییر میکند «بهانه» است، نه مضمون اصلی. تاجزاده همانند تاجری است که کالایی به نام «مبارزه با رهبری» را میفروشد و هر اتفاقی را فرصتی برای تبلیغ این کالا تلقی میکند، بیآنکه به این بیندیشد آیا اصولاً این کالا ربطی به مسأله روز دارد یا خیر.
مسأله دیگر، چشمپوشی عامدانه از عملکرد دولتهاست. در بیش از 40 سال گذشته، 5 رئیس دولت اصلاحطلب و 2 رئیسجمهور اصولگرا بر مسند قدرت نشستهاند. بسیاری از مشکلات اقتصادی، دیپلماتیک و حتی ساختاری امروز، محصول مدیریت اجرایی همین دولتهاست. آیا همفکران آقای تاجزاده که در بیشتر این 4 دهه کلید قوه مجریه و حتی مجلس و شوراهای شهر را در اختیار داشتهاند، مسؤولیت اشتباهات خود را پذیرفتهاند؟ آیا از مردم بابت تصمیمات ناکارآمد عذرخواهی کردهاند؟ سکوت جناب تاجزاده در برابر عملکرد سیاسی همحزبهای خود، در تضاد کامل با شعار صداقت و اصلاحطلبی است.
بازار ![]()
باید تأکید کرد وحدت ملی، امروز یکی از مهمترین داراییهای ایران در مواجهه با دشمنی است که به طور رسمی از تجزیه، آشوب و تضعیف کشور سخن میگوید. بیتردید اگر وحدت ملی در جریان جنگ 12 روزه نبود، نه از ایران نشانی مانده بوده و نه از جمهوری اسلامی. تندروهایی چون تاجزاده، برخلاف شعارهای زیبا، به دلیل تعصبهای جناحی و ایدئولوژیک، در عمل مانع شکلگیری و تداوم این وحدت میشوند. آنان که در سودای تسویهحساب تاریخی با نظام و رهبری هستند، در بزنگاههای خطیر، ترجیح میدهند به جای همافزایی برای دفاع از وطن، همچنان منافع جناحی خود را پی بگیرند.
* خیالبافیهایی در باب اختلافافکنی بین آمریکا و اسرائیل
از نکات تأملبرانگیز نامه تاجزاده، ادعای شگفتانگیزی است که گویی ایران با «دیپلماسی درست» میتوانست بین آمریکا و اسرائیل اختلاف بیندازد و مانع حمله شود. این نگاه، بیش از آنکه نشانه تحلیل سیاسی باشد، بازتاب آرزوهای کودکانهای است که از بیخبری ایشان از فضای واقعی ساختار نظام بینالملل خبر میدهد. اگر پیش از آغاز جنگ چنین تصوری «سادهلوحانه بود»، حالا ـ با مشاهده هماهنگی بیسابقه واشنگتن و تلآویو در حملات اخیر - سخن گفتن از امکان اختلافافکنی میان آنها چیزی جز «حماقت سیاسی آشکار» نیست.
البته از کسی که سالهاست در خلوت خود با رؤیای گذار از نظام و عبور از رهبری روزگار میگذراند، نباید انتظار تحلیل واقعبینانه داشت اما بهتر است حافظه تاریخی را مرور کنیم: چه کسانی مسؤول مستقیم مذاکرات با آمریکا در ماههای اخیر بودند؟ چه کسانی 5 دور با آمریکا مذاکره کردند؟ چه کسانی شعار میدادند با مذاکره میتوان سایه جنگ را از کشور دور کرد؟ جز همفکران آقای تاجزاده؟
ممکن است آقای تاجزاده بگوید مانعتراشیها باعث شد مذاکره با آمریکا خوب پیش نرود و با شکست مذاکرات، جنگ آغاز شد. اما تمام شواهد نشان میدهد اتفاقا مذاکرات بخوبی پیش رفت و به نتیجه هم نزدیک شدیم. وزیر محترم امور خارجه، آقای دکتر عراقچی در یادداشتی که اوایل ماه میلادی جاری در فایننشال تایمز منتشر شد، تأکید کرد ایران و آمریکا «در آستانه یک دستاورد تاریخی» قرار گرفته بودند. عراقچی با اشاره به روند مذاکرات نوشت: «در 5 دیدار طی 9 هفته، من و استیو ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا، بیش از آنچه در 4 سال مذاکره با دولت شکستخورده بایدن حاصل شد، پیشرفت کردیم». به گفته «سیدحسین موسویان»، ایران و آمریکا در 5 محور کلیدی به توافق رسیدند: بازرسیهای گسترده از تأسیسات هستهای ایران، تبدیل یا صادرات ذخایر اورانیوم 60 درصد، توقف غنیسازی در سطوح بالا، رفع همه ابهامات فنی باقیمانده، لغو تمام تحریمهای مرتبط هستهای توسط آمریکا. البته به گفته موسویان، توافق از این هم فراتر رفته بود و ایران نسبت به ایده تشکیل یک کنسرسیوم هستهای بینالمللی نیز نگاه مثبتی داشت.
بیان این جملات نشان میدهد هیأت مذاکرهکننده ایرانی اختیار کامل برای توافق داشت و هیچ مانعی بر سر توافق وجود نداشت. صرفا ماجراجویی رژیم صهیونیستی و طمع رژیم برای نابودی کامل جمهوری اسلامی و تجزیه ایران باعث شد توافق به هم بخورد.
اینجاست که مشخص میشود پروژه تاجزاده نه اصلاحطلبی است و نه نقد دلسوزانه، بلکه نوعی خودشیفتگی مزمن سیاسی است که میکوشد همه ناکامیها را گردن رهبری بیندازد، بیآنکه مسؤولیت کارنامه سیاسی خود یا همحزبهایش را بپذیرد.
* نسخه «رفراندوم» و «مجلس مؤسسان» چقدر با واقعیتهای جهان امروز منطبق است؟
در نامه تاجزاده، 2 پیشنهاد کلیدی بهعنوان راهحل نهایی بحران کشور ارائه شده است: برگزاری «رفراندوم» و تشکیل «مجلس مؤسسان» برای بازنویسی قانون اساسی. ظاهر این پیشنهادها فریبنده است: دمکراتیک، مشارکتی و مسالمتآمیز. اما آنچه در این نسخهنویسی نادیده گرفته میشود، «شرایط تاریخی، بستر نهادی، تجربه بینالمللی و واقعیتهای اجتماعی کشور» است. بیایید این 2 ابزار را از دریچه تجربه جهانی مرور کنیم.
1- رفراندوم؛ ابزار پرریسک در جوامع قطبی: در نظریههای علم سیاست، رفراندوم زمانی کارآمد تلقی میشود که جامعه از شرایط هیجانی و احساسی فاصله داشته باشد. در غیر این صورت، رفراندوم نهتنها به «حل مساله» منجر نشده، بلکه خود به ابزار بحران سیاسی تبدیل میشود. به عنوان مثال «رفراندوم اصلاح قانون اساسی در تونس» در سال 2002 به دنبال حذف نقش اسلام از حکومت و برخی اصلاحات دیگر بود. بهرغم تلاش دولت حاکم، تنها 31 درصد مردم در رفراندوم شرکت کردند و اغلب احزاب اصلی تونس آن را تحریم کردند. در این وضعیت، رفراندوم نهتنها مشکلات کشور تونس را کم نکرد، بلکه تبدیل به عامل جدیدی برای اختلاف سیاسی و تشنج شد.
2- مجلس مؤسسان و نیاز به حمایت همه گروههای سیاسی: مجلس مؤسسان در جهان معمولاً زمانی تشکیل میشود که یک «گذار تاریخی تثبیتشده» با حضور همه نیروهای سیاسی رخ داده باشد. به عنوان مثال آلمان پس از جنگ دوم جهانی، «پارلمان بن» را به عنوان مجلس مؤسسان شکل داد و به بازسازی سیاسی پرداخت. در ایران نیز مجلس خبرگان قانون اساسی (به عنوان مجلس مؤسسان) پس از سرنگونی حکومت پهلوی تشکیل شد. در همه این موارد، گروههای سیاسی به یک همگرایی کامل بر سر تشکیل مجلس مؤسسان و تشکیل حکومت جدید رسیده بودند. وضعیت امروز ایران شباهتی به آلمان پس از جنگ و ایران پس از براندازی پهلوی ندارد. پیشنهاد تاجزاده و میرحسین موسوی برای تشکیل مجلس مؤسسان، میان اکثریت اصلاحطلبان هم خریدار ندارد، چه رسد به جناح اصولگرا.
البته در جهان یک تجربه متفاوت درباره مجلس مؤسسان وجود دارد: فرانسه. در این کشور مجلس مؤسسان به کرات تشکیل شد اما نکته اینجاست که هر بار که «مجلس مؤسسان» در شرایط هیجانی و فقدان همگرایی گروههای سیاسی تشکیل شد، حکومتی را تأسیس کرد که بشدت بیثبات بود. تجربه جمهوری چهارم فرانسه (1958–1946) نمونه بارز آن است که فقط 12 سال دوام آورد و نهایتاً با قدرت گرفتن ژنرال دوگل و قانون اساسی جدید به جمهوری پنجم تبدیل شد. اکنون نزدیک به 70 سال است سیاستمداران فرانسوی عاقل شدهاند و بر اساس تجربه، دیگر دنبال تشکیل مجلس مؤسسان نیستند و تلاش میکنند با ابزارهای سیاسی متنوع بر بحرانها فائق آیند. آقای تاجزاده که حتی دکترای علوم سیاسی ندارد، بر اساس چه شواهد و استدلالی فکر میکند مجلس مؤسسان میتواند مشکلات کشور را حل کند؟
در واقع آنچه تاجزاده پیشنهاد میدهد، نه برآمده از تحلیل تجربههای تاریخی است و نه مبتنی بر سنجش واقعگرایانه و علمی شرایط کشور. این پیشنهادها هیچ سنخیتی با سیاستگذاری عملی ندارند؛ آن هم در شرایطی که «وحدت ملی» و «اقتدار بازدارنده کشور» مورد تهدید مستقیم قرار گرفتهاند.
* احیای سرمایه اجتماعی نیازمند بازسازی ملی است، نه نزاع سیاسی
پس از پایان جنگ تحمیلی 12 روزه، ایران در موقعیتی ویژه از منظر انسجام ملی قرار دارد. بر اساس مطالعات «رابرت پاتنام»، جوامع در مواجهه با تهدیدهای بیرونی، به سمت همگرایی و انسجام درونی میروند. در این وضعیت، نوعی «همبستگی دفاعی» شکل میگیرد که باید با اقدامات ایجابی تقویت شده و تبدیل به یک سرمایه اجتماعی پایدار شود. اکنون جامعه ایرانی چنین وضعیتی را تجربه میکند و دلسوزان کشور برای تقویت سرمایه اجتماعی خواهان پیگیری این اهداف هستند: تقویت مشارکت مردم در سیاستگذاری، نظارت و اجرا، شفافیت و اصلاح ساختار اطلاعرسانی رسانهای، اجرای سیاستهای معطوف به عدالت اجتماعی، مبارزه واقعی با فساد، بهبود ارتباط مستمر مسؤولان با مردم و شنیدن خواستههای واقعی آنها.
این پیشنهادها و موارد مشابه که مبتنی بر مطالعات علمی و تحلیل کلاندادهها و نظرسنجیهاست، در این چند هفته از سوی دلسوزان و کارشناسان به دولت و نظام حکمرانی ارائه شده است. در مقابل، افرادی مانند مصطفی تاجزاده و میرحسین موسوی که از علم روز و سیاستگذاری بیبهره هستند و صرفا به پشتوانه سابقه حضور چند دهه پیش در دولت، به خود اجازه میدهند برای امروز کشور نسخه بپیچند، پیشنهادهای منازعهبرانگیزی همچون «تشکیل مجلس مؤسسان» یا «رفراندوم تغییر نظام» را ارائه میکنند. این پیشنهادهای خام، نه تنها دستاورد جنگ تحمیلی 12 روزه را که همانا همبستگی ملی است تخریب میکند، بلکه به استناد نظر «ساموئل هانتینگتون»، کشور را در معرض «شکافهای نهادی بازتولیدشونده» قرار میدهد، زیرا در وضعیت پسابحران پیمودن مسیر «نزاع بر سر ساختار قدرت»، مانع ترمیم اجتماعی میشود و بحران را عمیقتر میکند.
بررسی تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد پس از جنگ یا بحران ملی، بازسازی بر پایه «اعتماد و همبستگی ملی» اولویت دارد، نه براندازی ساختاری. به عنوان مثال در ژاپن پس از جنگ و ویرانی هستهای، دولت با همکاری نخبگان، سیاستهای «شفافیت، تمرکز بر رفاه اجتماعی و آموزش مدنی» را پیش گرفت. اصلاحات، به صورت تدریجی و درونساختاری انجام شد. هرگونه «یورش ساختارشکنانه» ممنوع و به مثابه تهدیدی برای انسجام ملی تلقی میشد. با این برنامه ژاپن توانست پس از جنگ، خود را بازیابی و مسیر توسعه را طی کند.
* خطر بازگشت به دوقطبیهای فرسایشی
آقای تاجزاده در حالی از «لزوم تغییر میدان بازی» سخن میگوید که در واقع «به دنبال احیای همان میدان سیاستورزی فرقهای و جناحی دهههای گذشته» است. تکرار مفاهیم فرسودهای مانند «رفراندوم»، «مجلس مؤسسان»، «نظام ناکارآمد»، «گذار از نظام» و «استبداد دینی» باعث تحریک جناحهای سیاسی علیه یکدیگر میشود. این همان چیزی است که پژوهشگران امنیت اجتماعی آن را «تله قطبیسازی دوباره» میخوانند.
همبستگی پس از جنگ، فرصتی بینظیر برای ایجاد «اعتماد نهادی» است. پیشنهادهایی نظیر آنچه تاجزاده مطرح میکند، مسیر این اعتماد را نابود میکند. همبستگی ایجاد شده در دوره جنگ میتواند به واسطه رفراندوم یا مجلس مؤسسان، دچار فرسایش شده و جامعه در مسیر تقابل ایدئولوژیک قرار گیرد. این چیزی است که بیش از همه رژیم صهیونیستی آرزوی آن را دارد.
آقای تاجزاده اگر واقعا به دموکراسی و منافع ملی باور دارد، باید بداند مسیر اصلاح از راه «تقویت همبستگی اجتماعی» میگذرد، نه از دل «تنش و تعارض ساختاری». آنچه پس از جنگ تحمیلی 12 روزه آغاز شده، یک «لحظه تمدنی» برای ایران است؛ مردم و حاکمیت با هم در یک جبهه ایستادهاند. بزرگترین خطای تاریخی، سوءاستفاده از این لحظه برای تسویهحساب سیاسی است.
* گذار از بحران، نه با تفرقهافکنی، بلکه با تقویت همبستگی ملی
تحلیل وضعیت اجتماعی - سیاسی ایران پس از جنگ تحمیلی 12 روزه، نشان میدهد جامعه در حال عبور از مرحله «ترومای ملی» به سمت مرحله «همگرایی و بازسازی سرمایه اجتماعی» است. برخلاف تصور آقای تاجزاده که راه نجات را در «رفراندوم و مجلس مؤسسان» میبیند، بسیاری از شواهد تاریخی و تجربی نشان میدهد «تهدید مشترک و تجربه مقاومت ملی»، خود مهمترین شتابدهنده شکلگیری انسجام درونی جوامع پس از بحرانهاست.
انسجامی که امروز در میان مردم شکل گرفته، بیسابقه است. مسیر پیشنهادی آقای تاجزاده - مبتنی بر تغییرات ساختاری فوری و تحریکبرانگیز - نه تنها فاقد پشتیبانی عینی و مردمی است، بلکه در تضاد با نیاز امروز جامعه است که چیزی جز «امنیت روانی، انسجام اجتماعی و کاهش اصطکاک سیاسی» نمیخواهد. «تکرار دعواهای سیاسی دهههای 80 و 90» و احیای فضای دوقطبی آخرین چیزی است که مردم ایران امروز میخواهند.
ملت ایران، پس از تجربههای تلخ و آموزنده، راه خود را یافته است. سیاستمداران هر 2 جناح امروز بهتر از همیشه میدانند عبور از بحران، نه با نفرتپراکنی، بلکه با همدلی و عقلانیت ممکن است.
نسخههای تکراری و منسوخی که آقای تاجزاده ارائه میکند، نه تنها راهگشا نیست، بلکه باعث به تاراج رفتن دستاوردهای دفاع میهنی اخیر میشود. تاجزاده و موسوی با ادبیات دههها پیش سخن میگویند، برای مسائلی که ایران امروز و نسل جدید، پاسخهای مناسبتری برای آنها یافته است. بازگشت به مجادلات تاریخگذشته، آیندهای نخواهد ساخت. رفراندومهایی که در جهان، اغلب یا به انشقاق ختم شدهاند یا بنبست، نمیتوانند در ایران امروز نسخه نجات باشند.
ما نیاز به ساختن داریم، نه تخریب؛ به همافزایی، نه حذف؛ به شجاعت امید، نه لجاجت یأس.
جنگ تحمیلی و جنایتکارانه 12 روزه، تهدیدی بود که ما را به ملت واحد بدل کرد. هر کسی که این همبستگی را تضعیف کند، دانسته یا نادانسته در زمین دشمن بازی میکند.
مردم ایران، پس از حوادث گوناگون، بویژه جنگ اخیر به بلوغ سیاسی رسیدهاند. زمان آن است که سیاستمداران نیز نشان دهند از گذشته عبور کردهاند و متناسب با زمانه، نو شدهاند.
تردید نکنید؛ آینده از آن کسانی است که نگاهشان رو به جلو است، نه عقب.