مذاکره کلید نیست
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام فارس - وطن امروز /متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
امیرعباس نوری| دور چهارم مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا برگزار شد و بر اساس روایت طرفین، مذاکرات رو به جلو بوده است، بویژه اینکه پس از 3 دور مذاکره، این بار، بخش زیادی از دور چهارم مذاکرات به مسائل فنی اختصاص داشت. البته منظور از مسائل فنی، موضوع غنیسازی اورانیوم در خاک ایران و اعلام نظرات طرفین نسبت به این موضوع است. بر اساس شواهد موجود و همینطور اخبار جسته و گریختهای که از مذاکرات به گوش میرسد، هنوز به شکل جدی، مساله تحریمها و فرآیند لغو تحریمها، آنگونه که مطلوب ایران است، مورد بحث و گفتوگو قرار نگرفته است.
طی یک ماهی که از مذاکرات ایران با دولت دونالد ترامپ میگذرد، به مرور تردیدها نسبت به مذاکرات و اثربخش بودن آن بیشتر شده است. هم ترامپ و هم استیو ویتکاف، مسؤول تیم مذاکرهکننده آمریکایی و هم امثال مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، بعضا مواضع غیرسازندهای درباره مذاکرات مطرح میکنند. شاید برخی معتقد باشند مواضع تیم ترامپ صرفا مصرف داخلی دارد و برای مدیریت مواضع مخالفان در داخل و خارج از آمریکا مطرح میشود اما واقعیت آن است که با مشاهده و بررسی همه جوانب مربوط به رفتار آمریکا در قبال مذاکرات، تردیدهایی جدی درباره اثربخش بودن مذاکرات، نیز رسیدن به توافق ایجاد شده است.
ایران در حالی دور جدید مذاکرات با آمریکا را آغاز کرده که یک تجربه مهم و گرانقدر از ماجرای برجام دارد. در برجام، بدعهدی دولت دموکرات آمریکا کاملا مسجل شد. با آنکه تیم مذاکرهکننده ایرانی در اشتباهی فاحش، پذیرفت همه تعهدات ایران قبل از آغاز اجرای تعهدات طرف مقابل اجرا شود اما به مرور مشاهده شد طرف آمریکایی از انجام تعهدات برجامی خود طفره میرود. یکی از مهمترین بدعهدیهای آمریکا در موضوع رفع تحریمهای بانکی نمود پیدا کرد. در برجام تصریح شده بود تحریمهای بانکی لغو شده و بانکهای معتبر جهان روابط بانکی خود را با ایران از سر بگیرند و آمریکا نیز در مسیر از سرگیری همکاریهای بانکی دنیا با ایران سنگاندازی نکند اما دولت اوباما به صورت خیلی واضح از اجرای این تعهد برجامی سر باز زد. چند ماه پس از امضای برجام، روسای چند بانک بزرگ اروپایی جلسهای با جان کری در لندن برگزار کردند. موضوع این جلسه، اخذ تضمین از آمریکا برای عدم جریمه بانکهایی بود که مراودات بانکی خود را با ایران از سر میگیرند. این جلسه چندین ساعت طول کشید اما در نهایت جان کری از ارائه تضمین به این بانکها برای همکاری با ایران طفره رفت. در واقع آمریکا یک مانع بزرگ بر سر راه لغو تحریمهای بانکی ایران گذاشت. عدم تضمین جان کری، یک معنی دیگر نیز داشت. او با ندادن تضمین به بانکهای بزرگ اروپایی، این پیام را رساند که دنیا مفاد برجام بویژه آنجایی را که به تعهدات آمریکا مربوط است، جدی نگیرند. ضمن اینکه عدم تضمین به بانکها از سوی وزیر وقت خارجه آمریکا این پیام را نیز در بر داشت که بانکهای بزرگ باید منتظر عواقب از سرگیری همکاری با ایران باشند.
در نهایت نیز چنین شد و با وجود امضای برجام، بانکهای معتبر دنیا همکاریهای خود را با ایران از سر نگرفتند. موضعگیری ماندگار و عبرتآموز ولیالله سیف، رئیسکل وقت بانک مرکزی که درباره وضعیت اجرای تعهدات آمریکا عبارت «تقریبا هیچ» را به کار برده بود، توصیف دقیقی از رفتار آمریکا نسبت به تعهدات خود بود. این رفتار جان کری یکی از مصادیقی بود که به وضوح نشان میداد آمریکاییها از اجرای تعهدات برجامی خود امتناع میکردند. حتی حسن روحانی و محمدجواد ظریف نیز در چندین نوبت اذعان کردند بدعهدی درباره برجام، از دولت اوباما شروع شد.
بعدها رسانههای آمریکایی فاش کردند تیم مذاکرهکننده آمریکا در دولت باراک اوباما، اساسا نگاهی متفاوت از آنچه برخی در ایران تصور میکردند نسبت به برجام داشت. دولت اوباما اساسا به برجام به عنوان یک توافق دوطرفه و بر مبنای حسننیت در اجرای تعهدات فیمابین نگاه نمیکرد. کما اینکه بعدها مشخص شد آمریکاییها به دنبال این بودند به بهانههای مختلف از برجام خارج شوند. برای این کار حتی مکانیسم ماشه را در برجام تعبیه کرده بودند تا خروجی به ظاهر قانونی از برجام داشته باشند! اما پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات و اقدام ناشیانه او در خروج یکجانبه از برجام، نقشههای آنان را به هم ریخت. مروری بر انتقادات دولت اوباما به این اقدام ترامپ نشان میدهد اساسا دلخوری آنها از ترامپ به خاطر خروج از برجام نبود، بلکه به خاطر نحوه خروج از برجام بود. به هر حال این تجربه مهم برجام نشان داد تصور پایبندی آمریکا به هر نوع توافق با ایران، ناشی از عدم فهم واقعیات مربوط به آمریکا و همینطور سادهلوحی نسبت به ماهیت دولتهای آمریکا بود. این تجربه یعنی بدعهدی آمریکا در اجرای تعهدات خود که منجر به افزایش بیاعتمادی مردم ایران نسبت به مقامات این کشور شد؛ البته باعث شد یک ادراک مهم و واقعی نسبت به رفتار این کشور و همینطور نحوه نگرش واشنگتن نسبت به موضوع هستهای ایران، در کشور ایجاد شود. واقعیت این است که آمریکاییها نسبت به دانش و توان هستهای ایران بسیار نگرانند. ایران هستهای، آن هم در این سطح از برخورداری دانش و تکنولوژی هستهای، یک آسیب جدی به هژمونی آمریکا در دنیا و اصطلاحا نظم آمریکایی وارد کرده است. جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی که آمریکاییها 46 سال از در تخاصم با آن وارد شدهاند و به زعم خودشان یک کشور ناسازگار با معادلات جهانی برساخته نظم آمریکایی است، زیر فشار شدیدترین تحریمها و دشمنیها، حالا یکی از پیشرفتهترین کشورها در حوزه هستهای است. ایران هستهای در واقع برهم زننده همه معادلات برساخته نظم آمریکایی است و هژمونی آمریکا را به چالش کشیده است. بر اساس ادعاهای مقامات آمریکایی و صهیونیستی، توان هستهای ایران به گونهای است که قابلیت ساخت چندین کلاهک هستهای را داراست. تصور کنید کشوری که طی 5 دهه تحت فشار بیسابقهترین تحریمهای آمریکا و متحدانش است و آمریکاییها این کشور را به عنوان یکی از دشمنان اصلی خود معرفی کردهاند، حالا پس از نزدیک 5 دهه تحمل انواع فشارها و دشمنیهای آمریکا، تبدیل به یک قدرت بالقوه هستهای شده است. همانگونه که گفته شد، این وضعیت باعث شده هژمونی و نظم آمریکایی به صورت جدی به چالش کشیده و اعتبار آن مخدوش شود. نگرانی جدی آمریکاییها تبدیل ایران به یک الگو و نمونه برای سایر کشورهاست. به همین دلیل آمریکاییها ایران هستهای را یک خطر هژمونیک برای خود تلقی میکنند. ایدههای آمریکاییها در دولتهای مختلف برای نحوه مواجهه با ایران و رفع این نگرانی نیز بر اساس همین نگرش مطرح شده است. هدف اصلی آنها حل مساله هستهای ایران به گونهای است که نه تنها تبدیل به یک الگو برای سایر کشورها نشود، بلکه تا حد ممکن تبدیل به یک عبرت برای سایرین شود.
آمریکاییها در 2 دهه گذشته برای حل مساله هستهای ایران به 2 راهحل رسیدهاند؛ حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران و دیگری، از بین بردن برنامه هستهای ایران از طریق مذاکره. راه اول اول به دلیل هزینهها و تبعات آن، همواره از سوی مقامات واشنگتن مورد تردید قرار گرفته است. بویژه اینکه در کنار هزینههای نظامی و اقتصادی هنگفت حمله نظامی به ایران، آنها نسبت به اثرگذار بودن و کارایی حمله نظامی برای برچیده شدن برنامه هستهای ایران تردید دارند. کما اینکه در سالهای اخیر بسیاری در آمریکا به این برآورد رسیدهاند که با توجه به بومی شدن دانش هستهای در ایران، حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران میتواند منجر به افزایش احتمال حرکت ایران به سمت ساخت سلاح هستهای شود. بنابراین از زمان دولت اوباما، موضوع برچیده شدن برنامه هستهای ایران از طریق مذاکره در دستور کار قرار گرفت. نگرش آمریکا به میز مذاکره در ماجرای برجام علنی شد. هدف آنها از مذاکره و توافق با ایران، تعطیلی یا برچیده شدن بخش زیادی از برنامه هستهای ایران بدون برخورداری ایران از مواهب این اقدام است. در واقع آمریکاییها به مذاکره و توافق به عنوان یک سازوکار برد - برد نگاه نمیکنند. آنها به مذاکره برای رسیدن به سازوکاری نگاه میکنند که در نتیجه آن برنامه هستهای ایران برچیده یا به صورت جدی به عقب رانده شود اما در قبال آن، ایران از مواهب این اقدام برخوردار نشود. دلیل اینکه آمریکاییها نمیخواهند ایران از مواهب توقف یا تعطیلی بخش عمدهای از برنامه هستهای خود برخوردار شود، جلوگیری از تبدیل ایران به یک الگوی رفتاری برای سایر کشورهاست. از سوی دیگر آمریکاییها تحریم ایران را به عنوان سازوکاری برای تضعیف اقتصاد ایران تلقی میکنند و حاضر نیستند تخت هیچ شرایطی این اهرم فشار بر ایران را از دست بدهند. رفتار دولت اوباما در قبال برجام نیز دقیقا از همین نگرش نشأت گرفته بود. آنها برجام را به عنوان سازوکاری برای تعطیلی بخش مهمی از برنامه هستهای ایران میدیدند که در ازای آن نیز ایران از مواهب آن برخوردار نشود. همانگونه که گفته شد، آنها نه تنها از انجام تعهدات و تکالیف برجامی خود سر باز زدند، بلکه با تعبیه مکانیسم ماشه، شرایط را برای خروج به ظاهر قانونی از برجام آماده کرده بودند. ترامپ با خروج آمریکا از برجام این همه برنامهریزیهای دولت اوباما را نقش بر آب کرد. اکنون در دولت ترامپ نیز قاعدتا نگرش به مذاکرات و توافق احتمالی با ایران تا حدود زیادی مشابه همانی است که در دولت اوباما انجام شد. ترامپ نیز همانند اوباما از برداشتن تحریمها در ازای برچیده شدن برنامه غنیسازی ایران میگوید.
اما برآوردهای واقعبینانه میگوید او نیز همانند اوباما، به مذاکرات و توافق احتمالی با ایران صرفا به عنوان یک سازوکار کمهزینه برای تعطیل کردن برنامه هستهای ایران نگاه میکند و نه یک راهکار دیپلماتیک برای رسیدن به یک معادله برد - برد. قاعدتا در مقایسه با دولت اوباما، ویژگیهای شخصیتی ترامپ باعث میشود بدعهدی دولت آمریکا در اجرای تعهدات خود محتملتر باشد. تا همین جا که مذاکرات فعلا در مراحل ابتدایی خود است، تغییر رفتار دولت آمریکا مشهود است. در حالی که آنها در 3 دور مذاکره با ایران، اصل غنیسازی در ایران را پذیرفته بودند اما ناگاه زیر میز زدند و خواستار تعطیلی و برچیده شدن کل برنامه غنیسازی ایران شدند. تفاوت اوباما و ترامپ در همین است که ترامپ بدعهدی و تغییر موضع آمریکا را به شکل اگزجرهای انجام میدهد اما دولت اوباما، بر اساس یک برنامه از پیش طراحیشده، مطالبات خود را در دل مذاکرات و از طریق تقسیم وظایف با دیگر بازیگران مانند 3 کشور اروپایی مطرح میکرد. بر همین اساس، با توجه به ویژگیهای شخصیتی ترامپ، نیز نگرش واقعی دولت آمریکا، بسیار سادهلوحانه است اگر تصور شود دولت آمریکا در قبال انجام مطالبات خود توسط ایران، همه تحریمهای ایران یا حتی بخشی از تحریمهای مهم را لغو میکند. دلیل این موضوع نیز همانگونه که پیشتر گفته شد، به نگرش آمریکاییها نسبت به مذاکرات و توافق و به طور کلی مساله ایران هستهای بازمیگردد. آنها به مذاکرات و توافق با ایران به چشم سازوکاری برای برچیدن برنامه هستهای ایران و برطرف کردن نگرانی خود در قبال هستهای شدن ایران، بدون اینکه ایران از مواهب آن برخوردار شود، نگاه میکنند. شاید بیراه نباشد اگر گفته شود آمریکاییها خطر برداشتن تحریمهای ایران در ازای تعطیلی برنامه هستهای خود را به همان اندازه هستهای شدن ایران میدانند. این حالت که در یک توافق میان ایران و آمریکا، تهران حتی کل برنامه هستهای خود را برچیند و در ازای آن، آمریکاییها نیز تحریمهای اعمال شده علیه ایران را برچینند، به هیچوجه خوشایند آمریکاییها نیست. اساسا آمریکا به هیچوجه قائل به یک توافق برد - برد آن هم با کشوری مانند ایران که در تعریف نظام سلطه، یک کشور معارض شناخته میشود، نیست. همانگونه که گفته شد چنین توافقی به وضوح هژمونی نظام سلطه را به چالش میکشد و خود یک خطر برای این هژمونی است، چرا که قابلیت و ظرفیت تبدیل شدن به الگویی برای رفتار سایر کشورها را دارد.
این موضوع نه یک تحلیل، بلکه یک نگرش واقعبینانه و برساخته از فهم درست و دقیق از ماهیت آمریکا و استراتژی این کشور در مواجهه با کشورهایی است که در تعریف نظام سلطه به عنوان کشورهای نامطلوب شناخته میشوند.
باید پذیرفت متاسفانه در میان بخشی از سیاسیون و تصمیمگیران و همینطور بخش قابل ملاحظهای از افکار عمومی ایران، یک تصور غلط درباره مذاکرات شکل گرفته است. اگرچه پس از برجام، یک ذهنیت واقعبینانه نسبت به بدعهدی دولت آمریکا ایجاد شده است اما متاسفانه هنوز این تصور غلط نسبت به مذاکرات و توافق با آمریکا وجود دارد که مساله تحریمها از طریق مذاکره با آمریکا حل میشود. این تصور اشتباه ناشی از عدم اطلاع و فهم غلط نسبت به نگرش آمریکاییها به مذاکره و توافق با ایران است. اگرچه افکار عمومی به وضوح بدعهدی آمریکا در برجام را دیده است اما دلیل این بدعهدی را بدرستی فهم نکرده است. متاسفانه بخشی از مدیران و سیاسیون هوادار دولت حسن روحانی با طرح استدلالها و ادعاهای نادرست، تلاش کردهاند اینگونه القا کنند که ریشه بدعهدی آمریکا و عدم انجام تعهدات برجامی خود، برخی اقدامات در ایران یا برخی سیاستهای منطقهای ایران بوده، در حالی که مطلقا اینگونه نبوده است. این قبیل سیاستبازیها در عدم اطلاع جامعه نسبت به نگرش واقعی آمریکا به مذاکره و توافق با ایران موثر بوده است. البته اکنون و با توجه به ویژگیهای شخصیتی ترامپ، بسیاری از مردم ایران نسبت به مذاکرات و اثربخش بودن توافق احتمالی به دیده تردید مینگرند. نتایج برخی نظرسنجیها نشان میدهد بیشتر از نیمی از کسانی که معتقدند مشکل تحریمها از طریق مذاکره و توافق با آمریکا حل میشود، اذعان کردهاند نسبت به انجام تعهدات طرف آمریکایی خوشبین نیستند. یعنی با وجود اذعان به بدعهدی طرف مقابل اما همچنان طرفدار مذاکره هستند. دلیل اصلی این تناقض و تناقضاتی از این جنس، این است که در باور این افراد که بخش قابل توجهی از مردم ایران را شامل میشود، تنها راه غلبه بر تحریمها، رفع آن و تنها راه رفع تحریم، مذاکره و توافق است. در واقع این همان ذهنیت و تصور غلط نسبت به تحریمها و مذاکرات و توافق با آمریکاست. میتوان گفت این ذهنیت غلط و البته فراگیر ناشی از 2 چیز است:
1- سیاستبازی برخی جریانها که بنا به منافع جناحی خود، تنها راهحل فائق آمدن بر تحریمها را لغو تحریمها و راه لغو تحریمها را مذاکره با آمریکا و تامین مطالبات کاخ سفید عنوان میکنند.
2- کمکاری منتقدان در تبیین واقعیتهای مربوط به تحریم و رفتار آمریکا و تشریح راهحلهای جایگزین یعنی خنثیسازی تحریمها؛ به عبارتی ضعف در اقناع عمومی نسبت به راهبرد خنثیسازی تحریمها. به عبارت دقیقتر، در ایران 2 دیدگاه و ایده نسبت به حل مشکلات تحریم و اثرات و آسیبهای آن برای اقتصاد کشور وجود دارد.
ایده اول که «لغو تحریم» را تنها راهحل میداند و ایده دوم که «خنثیسازی تحریم» را راهحل اصولی برای فائق آمدن بر اثرات تحریمها بر اقتصاد کشور میداند. البته طرفداران ایده دوم، موضوع مذاکره را مطلقا نفی نمیکنند و اتفاقا معتقدند اگر قرار است تحریمها لغو شود، تنها راه آن کاهش اثرات و تبعات تحریم روی اقتصاد ایران است. به معنی دیگر، پیشفرض طرفداران این ایده این است که تا زمانی که تحریمها روی اقتصاد ایران کار میکند، طرف آمریکایی تحت هیچ شرایطی حاضر به لغو آنها نیست، ولو ایران همه برنامه هستهای خود را برچیند. تنها عاملی که میتواند طرف آمریکایی را متقاعد کند تحریمها را لغو کند، کاهش اثرگذاری تحریمها بر اقتصاد ایران است. متاسفانه باید پذیرفت فضای افکار عمومی نشان میدهد با وجود تجربه مهم برجام اما بخش مهمی از جامعه ایرانی همچنان معتقدند مذاکره و لغو تحریمها تنها راهحل است. یعنی با وجود اینکه تجربه برجام، بدعهدی طرف آمریکایی و غیرقابل اعتماد بودن آنها را اثبات کرد اما متاسفانه یک راهحل و ایده جایگزین به صورت اصولی و قانعکننده برای جامعه تبیین و تشریح نشد و این موضوع باعث شد با وجود تردیدهای جدی نسبت به اثربخشی مذاکرات اما همچنان بخش زیادی از جامعه ایران چشم به مذاکرات داشته باشند.
برخی معتقدند یکی از دلایلی که جامعه ایرانی به راهحل خنثیسازی تحریمها اقبال نشان نداد، نمادسازیهای جریان سیاسی رقیب از ایده خنثیسازی تحریمها بوده است. این جریان از آنجا که در فقره برجام شکست خورد و اعتبار خود را از دست داد و از آنجا که استدلال منطقی برای رد نظریه خنثیسازی تحریمها را ندارد، تلاش کرد درباره ایده خنثیسازی تحریمها نمادسازی کرده و با طرح ادعاهای نادرست و غیراخلاقی، نمادهای این ایده را دستکم در نظر بخش مهمی از جامعه، نه تنها بیاعتبار کند، بلکه نوعی ترس و وحشت نیز از آنها ایجاد کند. بر همین اساس به نظر میرسد در مسیر تبیین و تشریح ایده خنثیسازی تحریمها، باید نسبت به موضوع نمادسازی و اعتباربخشی به این نمادها کوشید.
واقعیت این است که جامعه ایرانی با توجه به تجاربی که از برجام آموخته است و همینطور ذهنیت درستی که از شخصیت متزلزل و غیرقابل اعتماد رئیسجمهور فعلی آمریکا دارد، تا حدودی آماده است ایدهها و راهکارهای جدید برای مقابله با تحریمها را بشنود.
باید این نکته مهم و اساسی را پذیرفت که جامعه ایرانی یک جامعه پویا و هوشمند است. اگر هنوز بخشی از جامعه به مذاکرات چشم دوختهاند، شاید به این دلیل است که راهکار جایگزینی را نشنیده یا ندیدهاند یا دستکم نتایج و اثرات مثبت اقدامات انجام شده برای خنثیسازی تحریمها برای آنان تبیین نشده است. شاید لازم است بخش مهمی از انرژیای که صرف اثبات بدعهدی طرف مقابل میشود، برای تشریح ایدهها و راهکارهای جایگزین گذاشته شود.
بازار ![]()
-
پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۳:۵۹
-
۱۰ بازديد
-

-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/956320/