پیام فارس - ایران /متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
وضعیت دولت چهاردهم و وضعیت ما مردم، بیشباهت به هم نیست و این دو وضعیت شبیه است به این مصرع حافظ که «صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی.» مسعود پزشکیان در انتخاباتی پیروز شد که بعد از بحران ملی ناشی از شهادت رئیسجمهوری برگزار شد. شب تحلیف ریاست جمهوری جدید، میهمان خارجی ترور شد، عملیات «وعده صادق 2» اجرا شد، انفجار پیجرها در لبنان و شهادت دبیرکل حزب الله، در زمستان مشخص شد به دلیل خرابکاری صهیونیستها سوخت ذخیره نشد و همینطور تا انفجار بندر شهید رجایی و آخر هم که این سلسله سخت و صعب با یک جنگ تمام عیار تکمیل شد. اینها به علاوه انواع ناترازیها، این سؤال را پیش میکشد که واقعاً میشود مانند حافظ امیدوار بود به اینکه «عالمی دیگر» بسازیم «و از نو آدمی؟» پرسشهای «ایران» از محمدجعفر قائم پناه سعی دارد چنین زمینهای را توصیف کند و از معاون اجرایی رئیسجمهور راه دولت برای برونرفت را بپرسد. در پاسخهای قائم پناه نکتههای روشنی هست. اما مهمتر از همه، تصویری که قائم پناه از دولت پزشکیان و زمینه کار و فعالیت دولت ارائه میکند، روشن میسازد خود دولت، هم واقف به امور است، هم واقف به چالشها و هم میداند چگونه باید کار کرد تا شاید بشود آنطور که باید بشود.
مرتضی گلپور| تشریح شرایطی که یک دولت کار خود را شروع میکند، لزوماً به معنی تخریب گذشته نیست، بلکه به معنی ایجاد زمینه، معیار یا سنجهای برای ارزیابی عملکرد و توان اجرایی هر دولت است تا مردم بتوانند قضاوت کنند دولت از کجا شروع کرد و به کجا رسید. اما باوجود ناترازیها یا دشواریهای منطقهای در آغاز کار، چرا هیچ کدام از چهرههای دولت، اعم از رئیس جمهوری یا جنابعالی، هیچ وقت درباره شرایطی که دولت را تحویل گرفتید صحبت نکردید؟
ما آگاهانه این رویکرد را انتخاب کردیم. واقعیت این است که آنچه ما درباره شرایط کشور میگوییم، تجربه زیسته مردم است. آنان شرایط را دقیقاً لمس میکنند و از نظام حکمرانی – و نه فقط دولت- انتظار برنامه و نتیجه دارند. جدلهای لفظی بیحاصل مشکلی را حل نمیکند. ما معتقد بودیم و هستیم که مردم از اینکه هر دولتی اپوزیسیون دولتهای قبل از خود باشد خسته شدهاند، از کشمکش و بگومگوهای مستمر میان دولت و مجلس و عدلیه و چپ و راست و احزاب و جناحها و غیره و ذلک به تنگ آمدهاند. اگر قرار باشد هر روز برگردیم و گذشته را نقد کنیم، هم انرژی دولت صرف جدل میشود، هم سرمایه اجتماعی بیشتر فرسوده میشود. مسأله کشور با «ادبیات تقصیر» حل نمیشود؛ بپذیریم آنچه امروز به ما و همه مردم به ارث رسیده، حاصل عملکرد دولت جمهوری اسلامی ایران، نه به معنای فقط قوه مجریه، بلکه به معنای اعم آن، یعنی همه اجزای نظام حکمرانی در طول چند دهه گذشته بوده است. هر کسی به اندازه نقشی که داشته و دارد باید پاسخگو باشد، اما این به معنی دیگریسازی نیست. ما نمیتوانیم خودمان را در جزیرهای منفک از دیگر قوا یا دولتهای پیشین تصور کنیم و با نگاه خیر و شری، همه مشکلات را به گذشته و همه دستاوردها را به حال نسبت دهیم. این رویکرد سازنده نیست و البته امکان همافزایی ملی را برای حل مشکلات از بین میبرد.
ما آگاهانه تصمیم گرفتیم وارد این مسیر نشویم. این البته به معنای چشم بستن بر دشواریهای آغاز کار نیست. ما خطِ مبنا را در هر حوزه تعیین کردهایم و ترجیح میدهیم به زبان عدد و مستندات با مردم صحبت کنیم، نه به زبان مقایسههای سیاسی. به نظرم وقتی شما برای هر استان و هر طرح، هدف میگذارید و بعد صادقانه میگویید چقدر جلو رفتهاید و کجا عقب ماندهاید، قضاوت مردم خودش شکل میگیرد و نیازی به روایتسازی درباره گذشته نیست. روح کلی دولت همین است: گفتوگو و کار. اگر قرار است اعتماد عمومی تقویت شود، بهترین راهش این است که با مردم درباره کارهایی که میکنیم و مشکلات موجود سخن بگوییم؛ نه اینکه هر بار به گذشته برگردیم و دیگری را متهم کنیم.
محمد درویش، چهره برجسته محیط زیست به نکته جالبی اشاره کرد. گفت ما از وضعیتی که در آن هر سال 50 مگاوات نیروگاه خورشیدی احداث میکردیم، رسیدیم به وضعیتی که هر هفته 100 مگاوات نیروگاه خورشیدی احداث میشود. چرا این طور شد؟ چرا قبلاً در کشور کسی به تولید برق از انرژی خورشیدی اهمیتی نمیداد؟ اگر شخص دکتر پزشکیان از اولین روز ریاستجمهوری شخصاً مسأله را پیگیری نمیکرد، امروز به چنین وضعی در توسعه نیروگاه خورشیدی میرسیدیم؟
حرف ایشان ناظر به تغییر «سرعت و مقیاس» است. این نیروگاهها به نظر من نشانه تغییر پارادایم در حکمرانی انرژی است. ریشه این تغییر رویکرد هم نه فقط ملاحظات محیط زیستی بلکه امنیت انرژی در کشور است: ناترازی برق در پیک تابستان و گاز در زمستان، واقعیت کشور بود و باید فکری به حال آن میکردیم. باید زنجیره سیاست، مجوز، تأمین مالی و تجهیزات را همزمان اصلاح میکردیم. همین کار را کردیم. وزیر نیرو هم رسماً اعلام کرده که سرعت بهرهبرداری به هفتهای حدود 100 مگاوات رسیده است.
چرا قبلاً این روند کند بود؟
چون چند مانع کنار هم قفل ایجاد میکرد: قراردادهای خرید تضمینی ناپایدار و کمجاذبه، طولانی بودن مسیر صدور مجوز و اتصال به شبکه، محدودیت واردات پنل و «اینورتر» در مقاطع مختلف و نبود ابزار مالی متناسب با ذات پروژههای خورشیدی. دولت با اراده شخص رئیس جمهوری، توان خود را گذاشت تا همین گلوگاهها را باز کند: الگوی قراردادهای خرید تضمینی و اتصال را شفاف و قابل اتکا کردیم، مسیر واردات تجهیزات را سادهتر کردیم و برای صنایع مسیر سرمایهگذاری روی انرژی خورشیدیِ اختصاصی و خودتأمین را باز گذاشتیم تا از بار شبکه کم شود و پروژهها سریعتر تأمین مالی شوند. رئیسجمهوری هم شخصاً بر همین چند محور دست گذاشت: سرعت دادن به مجوزها، اتصال به شبکه و رفع محدودیتهای تأمین تجهیزات. نتیجهاش را این روزها میبینید؛ فقط در یک روز 250 مگاوات افتتاح و همزمان دستور شروع صدها مگاوات جدید صادر شد و این روند بهصورت هفتگی ادامه پیدا کرده است.
اگر پیگیری مستقیم دکتر پزشکیان از روز اول نبود، آیا به این نقطه میرسیدیم؟
واقعیت این است که اراده سیاسی شرط لازم بود. وقتی بالاترین سطح دولت، برق خورشیدی را به اولویت امنیت انرژی تبدیل میکند، پیامش به همه حلقهها میرسد: از سازمانهای صدور مجوز تا شبکه بانکی و تأمینکنندگان. همین هم شد؛ امروز علاوه بر پروژههای دولتی، بخش خصوصی و صنایع بزرگ وارد بازی شدهاند و توان نصب هفتگی کشور به حوالی 100 مگاوات رسیده است. رسانههای داخلی هم این تغییر آهنگ را ثبت کردهاند. وقتی قواعد بازی، تأمین مالی و مسیر تجهیز روشن شود و شخص رئیسجمهوری هر هفته گزارش پیشرفت بخواهد، نتیجه طبیعیاش همین جهش در مقیاس و سرعت است؛ جهشی که امروز میتوان با عدد و پروژه لمسش کرد، نه فقط با شعار.
هنوز تصویر دقیقی از «چرایی» بروز ناترازی در برق و آب و گاز نداریم. چرا و چگونه شد که به اینجا رسیدیم؟ کدام رویه یا سیاست به اینجا منتهی شد و برای برونرفت از این وضعیت، باید کدام رویه، رویکرد یا حتی سازمان اجرایی تغییر کند؟
واقعیت این است که ناترازیها-در برق، آب و گاز- نه یکشبه اتفاق افتاده و نه فقط محصول یک دوره مدیریتی است. این حاصل تجمع چند سیاست و رویه نادرست است که سالها ادامه پیدا کرده است. اگر بخواهم ساده و صریح بگویم: سه دسته علل اصلی داریم.
اول، قیمتگذاری دستوری و یارانههای نامتعارف. وقتی برق و گاز را بسیار پایینتر از قیمت تمامشده به مصرفکننده برسانیم، هم مصرف بیرویه میشود، هم سرمایهگذاری برای توسعه زیرساخت تأمین نمیشود و هم رانت و قاچاق رونق میگیرد. این یارانه سالانه بالغ بر هزاران میلیارد تومان میشود که نه به اقشار فقیر میرسد-چون ثروتمند ده برابر بیشتر مصرف میکند و ده برابر بیشتر یارانه میگیرد-و نه تولید را تقویت میکند. بلکه فقط مصرف را بیمحابا میکند و سرمایهای هم برای نوسازی باقی نمیگذارد.
موضوع دوم، سرمایهگذاری ناکافی و فرسودگی زیرساخت است. در تولید برق، بخش قابل توجهی از نیروگاههای ما بالای 30 سال عمر دارند و با راندمان پایین کار میکنند. یعنی هم سوخت بیشتری میسوزانند هم برق کمتری تولید میکنند. اما پول نوسازی هم موجود نیست، چون درآمد واقعی از فروش برق نداریم.
در شبکه انتقال و توزیع هم وضع مناسب نیست. تلفات شبکه برق ظاهراً حدود 15 درصد است؛ یعنی از هر 100 واحد برق تولیدی، 15 واحد قبل از رسیدن به مشترک در شبکه فرسوده گم میشود. در برخی مناطق این رقم به 30-25 درصد میرسد. در آب هم همین مشکل وجود دارد؛ بخشهایی از شبکه توزیع آب شهری 50-40 سال قدمت دارد و نشت بالایی دارد.
اما چرا سرمایهگذاری نشده است؟ چون با آن قیمتگذاری دستوری، شرکتهای توزیع و انتقال هر سال با زیان کلان مواجهاند. بدهی صنعت برق به بانکها و پیمانکاران انباشته شده. در این شرایط، چه انگیزهای برای سرمایهگذاری خصوصی وجود دارد و چه منبعی برای سرمایهگذاری دولتی؟
سوم، نبود مدیریت یکپارچه و سیاستگذاری بلندمدت. این شاید پیچیدهترین بخش مسأله باشد. در بخش انرژی ما تصمیمگیری پراکنده است. وزارت نیرو میگوید باید قیمتها اصلاح شود، بانک مرکزی میگوید تورم میآید، وزارت صنعت میگوید صنایع تعطیل میشوند. همه حق دارند، اما هیچکس تصویر کل را نمیبیند و تصمیم نهایی یا به تأخیر میافتد یا به شکل نیمهکاره اجرا میشود.
موضوع دیگر افق کوتاهمدت تصمیمگیری است. هر دولتی میآید چند پروژه کلنگزنی میکند، چند وعده میدهد، اما برنامه 20-10 ساله پایدار نداریم. امروز نیروگاه میسازیم، فردا پول خرید سوخت یا قطعات نداریم. امروز سد میسازیم، فردا حوضه آبریز خشک است و سد پر نمیشود. هماهنگی بین برنامهریزی، اجرا و بهرهبرداری نبوده و نیست.
موضوع مهمتر غیبت بخش خصوصی است. در اقتصادهای موفق، بخش خصوصی نقش محوری در تأمین انرژی دارد. اما در ایران، ترکیبی از بوروکراسی پیچیده، ریسک بالای سرمایهگذاری و نبود ضمانت بازگشت سرمایه باعث شده است تا بخش خصوصی یا وارد نشود یا اگر وارد شود، بعد از مدتی دلسرد شود و کار را نیمهکاره رها کند.
حالا برای برونرفت از این وضعیت چه باید کرد؟
من فکر میکنم در درجه اول باید نظام قیمتگذاری را اصلاح کنیم. البته نه به شکل شوکدرمانی، بلکه به گونهای که هم عدالت رعایت شود هم مصرف منطقی شود. قیمت باید به تدریج به سمت واقعی حرکت کند، یارانه باید هدفمند به خانوارهای نیازمند برسد و پرمصرفها هم باید هزینه واقعی بپردازند. در درجه دوم نیاز به جهش در تولید انرژیهای تجدیدپذیر با مشارکت واقعی بخش خصوصی داریم، همانطور که در انرژی خورشیدی شروع کردیم. باید مسیر سرمایهگذاری را هموار کنیم، ضمانت خرید بدهیم و بوروکراسی را بشکنیم. و نهایتاً اینکه نیازمند تغییر مدل حکمرانی انرژی هستیم. باید از تصمیمگیری پراکنده به سیاستگذاری یکپارچه و از مدیریت بحران به سمت برنامهریزی پایدارحرکت کنیم. باید افق بلندمدت داشته باشیم. این کارها سخت است، زمانبر است و مقاومت ایجاد میکند و نیاز به تغییر نگرش دارد، چون منافع بزرگی در وضع موجود وجود دارد. اما اگر نکنیم، هر سال همین بحران را تکرار خواهیم کرد، فقط شدیدتر.
کار برای دولت چهاردهم سختتر از هر دولت دیگری است. زیرا علاوه بر کارهای سختافزاری مانند مدرسهسازی یا احداث نیروگاههای خورشیدی، باید کارهای نرمافزاری هم انجام بدهد؛ کارهای نرمافزاری مانند اصلاح نظام حقوق و دستمزد، رفع فیلترینگ، اصلاح نظام اداری و اصلاح و عادلانه کردن بودجه. هرچند در نگاه نظری و علمی، تغییرات نرمافزاری به مراتب سختتر از اقدامات سختافزاری است، جنابعالی کارنامه دولت در این دو حوزه را چطور ارزیابی میکنید؟
بله، این چالش مهمی است. در کارهای سختافزاری میتوانید پیشرفت را لمس کنید، اما در کارهای نرمافزاری، شما با لایههای عمیق مقاومت و منافع نهادینه شده مواجهید. مهمترین اصلاح نرمافزاری که شاید کمتر به آن پرداخته شده، بودجهریزی عملیاتی و پرداخت بر مبنای عملکرد است. آقای دکتر پزشکیان کارگروه ویژهای با مسئولیت بنده برای این کار تشکیل دادهاند تا در نحوه مصرف منابع عمومی تغییر بنیادین ایجاد کنیم. ما میخواهیم از سیستم بودجهدهی سنتی -که صرفاً بر اساس ردیفهای تاریخی است- به سمت سیستمی برویم که در آن هر ریال باید به عملکرد مشخص گره بخورد. معنای این سیاست این است که دولت میخواهد خودش را کوچکتر کند، منابع موجود را با بهرهوری بالاتر صرف کند و مطمئن شود که بودجه واقعاً صرف توسعه کشور و خدمت به مردم میشود، نه اینکه در لایههای اداری تلف شود. این آسان نیست، چون باید ساختار هزینهکرد دستگاهها را تغییر دهید، شاخصهای عملکرد تعریف کنید و سازوکار نظارت داشته باشید تا هزینه منجر به نتیجه شود. اما اگر موفق شویم، این مهمترین اصلاح ساختاری دولت خواهد بود.
زمانی که بحرانها فرا میرسند، دیگر روشهای سابق جوابگو نیستند. مثل زمان ناترازی گاز و برق و آب، یا ناترازی بودجه و نظام پرداختها. بنابراین باید واقعاً این رویههای ناصحیح را که به وضعیت امروز منجر شده، اصلاح کرد. آیا حالا که دشواری مسیر برای همه مشخص است، در بیرون دولت همراهی و عزم ملی برای برداشتن گامهای محکم و اتخاذ تصمیمات سخت وجود دارد؟ یا اینکه دولت در این سختیها تنهاست؟
واقعیت این است که ما نه کاملاً تنها هستیم و نه همراهی کامل داریم. وضعیت پیچیدهتر از این دو قطب است. زمانی که بحرانهایی مثل خاموشی، قطع گاز یا کمبود آب بروز میکنند، همه میفهمند که راههای قبلی دیگر جواب نمیدهد. در این لحظات، همراهی بیشتری میبینیم. مثلاً وقتی برای توسعه انرژی خورشیدی تصمیم گرفتیم مقاومتهایی بود، اما وقتی بحران برق شدت گرفت، همه فهمیدند راه دیگری نداریم و همراهی شد. یا در بودجهریزی عملیاتی، وقتی ناترازی بودجه را همه دیدند، پذیرفتند که باید نحوه هزینهکرد تغییر کند. اما صادقانه بگویم؛ در برخی حوزهها هنوز با مقاومت جدی مواجهیم. باید فرهنگ سازمانی ادارههای دولتی از هزینهمحوری به نتیجهمحوری اصلاح شود. واقعیت این است که هیچ دولتی بهتنهایی از پس این ناترازیها برنمیآید. اما تجربه نشان داده که اگر گفتوگو با ذینفعان جدی شود-از صنعت و بخش خصوصی گرفته تا دانشگاه و رسانه- کار اگرچه آهسته اما پیش میرود. بخواهم در یک جمله بگویم؛ به نظر من عزم ملی در حال شکلگرفتن است، اما هنوز به چهارچوب اجرایی پایدار تبدیل نشده و باید آن را بسازیم. ما برای ساختن این چهارچوب، سه کار را باید همزمان پیش ببریم؛ اول شفافیت عدد و مبناست تا بحثها از سطح شعار به سنجش برسد. وقتی خطپایه و هدف روشن باشد، همراهی اجتماعی هم شکل میگیرد. دوم، طراحی اصلاحات با زمانبندی و مکانیسم جبران است؛ یعنی تصمیمات با سازوکار حمایت از دهکهای آسیبپذیر و جدول زمانبندی قابل پیشبینی اجرایی شود تا هزینه تغییر بهصورت عادلانه توزیع شود. سوم، مشارکت دادن منتقدان در فرآیند تصمیم است. ما از نقد نمیگریزیم، اگر منتقد به شریک اصلاح تبدیل شود، هزینه اجتماعی تصمیم پایین میآید.
در این مسیر چقدر مقاومت هست؟
طبعاً زیاد؛ اصلاح یارانههای غیرعقلانی اما فراگیر یا تغییر رویههای اداری که سالها رانت خلق کرده است، بدون مقاومت نمیماند. اما تفاوت دولت چهاردهم این است که دنبال مصادره تصمیمات نیست. ما میخواهیم این تصمیم به تصمیم ملی بدل شود. دولت سکاندار است، اما موتور اصلاح فقط با همراهی جامعه، مجلس، قوه قضائیه، بخش خصوصی و جامعه تخصصی روشن میماند. اگر این همافزایی را حفظ کنیم، تصمیمات سخت، قابلتحمل و پایدار میشوند. اگر هر کس در جزیره خودش باشد، حتی تصمیم درست هم دوام نمیآورد.
شواهد سیاسی و رسانهای نشان میدهد در ادامه مسیر فعالیت دولت چهاردهم، شرایط سیاسی سختتر خواهد بود. سختتر به این معنی که هم تعداد مطالبات بیشتر میشود و هم نوع بیان مطالبات صریحتر خواهد بود. پیشبینی جنابعالی چیست و چه تصوری از سال پیشرو دارید؟
من فکر میکنم برای هر دولتی سال دوم سختتر از سال اول است. دلیلش هم روشن است: در سال اول مردم به دولت تازه فرصت میدهند، صبر میکنند و امیدوارند. اما در سال دوم میخواهند نتیجه ببینند، انتظارات بالاتر میرود، صبر کمتر میشود و به قول شما، بیان مطالبات صریحتر میشود. من این را یک واقعیت دموکراتیک میبینم. مردم حق دارند که مطالبه کنند و صریحتر حرف بزنند. اصولاً دولت را برای همین انتخاب کردهاند که مشکلات را حل کند و اگر نتوانست، بتوانند او را بازخواست کنند. این دولت به اصل پاسخگویی پایبند است. حقیقت امر، من ادامه مسیر دولت را دشوار میدانم، اما به نتیجه گرفتن از اقداماتی که آغاز کردهایم امید دارم. ایجاد اصلاحات اساسی کار سادهای نیست. در زمان کوتاه هم شدنی نیست. اما این را مطمئنم که اگر همه با هم و با مردم گفتوگو کنیم، کار پیش خواهد رفت. باید خیلی شفافتر از قبل با مردم حرف بزنیم و بگوییم چه کاری ممکن است؛ در چه زمانی، با چه هزینهای، یا اینکه چرا برخی کارها زمانبر است. ما از گفتوگو نمیگریزیم. پای میز مینشینیم و با مجلس، با منتقدان، با رسانه، با مردم صحبت میکنیم. مردم میفهمند، فقط باید با شفافیت و صداقت حرف زد.
برخی جریانها و چهرههای سیاسی اصلاحطلب پرسشهایی درباره چیستی وفاق مطرح میکنند؛ اینکه وفاق باید برای تأمین منافع مردم باشد نه اینکه تأمین منافع مردم وجهالمصالحه تأمین وفاق باشد. رفع فیلترینگ را مثال میزنند و میگویند لزومی ندارد برای رفع فیلتر منتظر اقناع و جلب همراهی دیدگاه مقابل باشید. پاسخ شما چیست؟ بفرمایید دولت دکتر پزشکیان چه تعریفی از وفاق دارد و در موضوعاتی مثل رفع فیلترینگ یا عادلانهسازی بودجه چطور آن را دنبال میکند؟
این نقد جدی است و باید دربارهاش صریح حرف بزنیم. ببینید، وفاق در نگاه آقای دکتر پزشکیان به معنی معطل نگه داشتن امور و انتظار اجماع یا تعطیل کردن اراده اکثریت نیست. اگر چنین برداشتی شده، یا ما خوب توضیح ندادهایم یا برداشت درستی نشده است. وفاق نه معامله سیاسی است و نه تبدیل کردن دولت به شرکت سهامی. به نظر من وفاق یعنی ائتلافِ حول حقیقت و منافع عمومی و ملی با قواعد شفاف و قابلسنجش. دولت دکتر پزشکیان برای جلب همراهی گفتوگو میکند، اما منافع مردم را وجهالمصالحه نمیکند و تصمیم را تا ابد معطل نمیگذارد. وفاق از نظر دولت چهاردهم «سکوت در برابر مطالبه مردم» نیست؛ برعکس، راهی است تا تصمیمات مهم- از رفع فیلتر تا اصلاح ساختار بودجه و پرداخت- با کمترین اصطکاک و بیشترین دوام اجرا شود. در مورد رفع فیلترینگ، چون مشخصاً اسم بردید، مسأله برای ما دسترسی امن و پایدار مردم و کسبوکارهاست. تصمیم پایدار وقتی شکل میگیرد که همه ذینفعان همراه شوند. واقعیت این است که فیلترینگ در ساختار تصمیمگیری ما، متعلق به دولت تنها نیست. شورای عالی فضای مجازی تصمیم میگیرد، نه دولت به تنهایی. ما میتوانیم پیشنهاد بدهیم، فشار بیاوریم، استدلال کنیم-و همه این کارها را کردهایم- اما نمیتوانیم یکطرفه اجرا کنیم. ما باید چهارچوبی را پیدا کنیم که هم حق دسترسی و منافع اقتصادی مردم را تضمین کند، هم نگرانیهای موجود در زمینه حریم خصوصی مردم و امنیت داده را روشن سازد و ابزار تنظیمگری شفاف داشته باشد. دولت برای این چهارچوب مذاکره و اقناع میکند، اما از مطالبه اکثریت مردم کوتاه نمیآید. در تمام نظرسنجیهایی که در استانهای مختلف پیش از سفر رئیسجمهوری انجام دادهایم، اکثریت قاطع مردم با رفع فیلتر پلتفرمهای پرمخاطب موافقند. به همین دلیل دولت به اجرای وعده خود مصر است و البته بخشی از آن را هم تا الان محقق کرده است. البته اتفاقات خوب دیگری هم در راه است و انشاالله رقم خواهد خورد.
بازار ![]()
رئیسجمهوری چند پروژه اساسی در دستور کار دارد، نهضت مدرسهسازی و عدالت آموزشی، رفع ناترازی برق با توسعه انرژی خورشیدی، اصلاح نظام پرداختها و مانند اینها. سؤال این است: بنا به شرایط، شخص دکتر پزشکیان موتور محرک و پیشران تکتک پروژههای مهم دولت است. چرا اینطوری است؟ آیا دیگر اعضای دولت چنین توانی ندارند؟ یا بزرگی کار، هم از نظر اداری و هم سیاسی مداخله مستقیم رئیسجمهوری را گریزناپذیر کرده است؟
واقعیت این است که رئیسجمهوری «جایگزینِ دستگاهها» نیست؛ حامل اراده اکثریت مردم و شتابدهنده و هماهنگکننده برنامههای کشوری است. بزرگی پروژههایی مثل نهضت مدرسهسازی، رفع ناترازی برق یا اصلاح نظام پرداختها، هم وجه اداری دارد و هم وجه سیاسی.
یعنی اگر صرفاً کار را به روال معمول بسپاریم، در گلوگاهها گیر میکند. ورود مستقیم دکتر پزشکیان دو کار میکند: اول، سیگنال واحد به کل حاکمیت و جامعه میدهد که این موضوع اولویت ملی است؛ دوم، قفلهای بینبخشی را-از مجوز و تأمین مالی تا هماهنگی با استانها- باز میکند. این به معنای ناتوانی وزرا و مدیران نیست. اتفاقاً کارها تقسیم شده و هر پروژه صاحبکار روشن دارد. اما در پروژههای پیشران، یک موتور محرک مرکزی لازم است تا تعارض منافع را مدیریت کند، زمانبندی را نگه دارد و پاسخگویی واحد ایجاد کند. رئیسجمهوری در ابتدای مسیر، موتور محرک است تا ریلگذاری انجام شود. پس از تثبیت، قواعد مسیر بهتدریج نهادمحور و نیاز به مداخله سطح عالی کمتر میشود.
ورود مستقیم برای شروع جهش است، نه اینکه همه چیز همیشگی شخصمحور بماند.
هدف، ساختن سازوکاری است که بدون حضور لحظهبهلحظه رئیسجمهوری هم با همان سرعت و انضباط کار کند.
آقای دکتر قائمپناه، پاییز سال قبل که ناترازی برق بود، رئیسجمهوری اعلام کرد اگر روزی دو ساعت خاموشی بدهیم از ناترازی عبور میکنیم. دکتر پزشکیان بعدها اعلام کرد آمار ما درست نبود و اگر روزی 24 ساعت خاموشی میدادیم هم مشکل حل نمیشد. اولاً به ما توضیح دهید که بهرغم تأکید رئیسجمهوری بر توقف مازوتسوزی، چه شد که دولت از تصمیمش برگشت؟ دوم اینکه ما عادت نداریم که رئیسجمهوری اعلام کند من یا دولت من در ارائه آمار اشتباه کردیم. عادت داریم که دولتها به جای پذیرش اشتباه و رفتار صادقانه با مردم، تا آخر بر حرف و تصمیم اشتباه خودشان ایستادگی کنند. چرا دکتر پزشکیان اینطور نیست؟ چرا رئیسجمهوری داریم که میگوید فکر و نظر من حتماً بهتر از فکر و نظر کارشناسان نیست؟ اثرات این روحیه در مردم و نظام حکمرانی چیست؟
تصمیم دولت توقف مازوتسوزی بود و هست؛ اما در اوج ناترازی پاییز بین خاموشی گسترده و برنامهریزی نشده و استفاده محدود و مقطعی از مازوت با کنترلهای زیستمحیطی در حد امکان ناچار شدیم راهِ کمهزینهتر برای مردم و زیرساخت را انتخاب کنیم. این یک تصمیم اضطراری برای عبور از قله فشار بود. همزمان، البته کاهش شدت مصرف، توسعه تجدیدپذیر و خودتأمینی صنایع، نوسازی شبکه و بهبود ذخیرهسازی گازوئیل برای فصل سرما انجام شد تا حداقل کمتر مجبور شویم مازوت بسوزانیم. ما به جای پنهانکاری، همان زمان به مردم گفتیم چرا این انتخاب موقت لازم شده است و برای پایان دادن به آن چه میکنیم.
همین الان هم تلاش کردیم برای فصل سرما مازوت کمسولفور که آلایندگی کمتری دارد در نیروگاهها ذخیره کنیم که این انتخاب اجباری، دستکم آلودگی کمتری به بار بیاورد. در مورد سؤال دومتان، پافشاری بر برآورد غلط، شاید در کوتاهمدت هزینه سیاسی کمتری برای گوینده داشته باشد، اما در میانمدت اعتماد عمومی و کارآمدی اجرایی را میسوزاند. اعتراف به خطا، اگر با اصلاحِ رویه همراه باشد، یعنی منجر به بهبود مدلسازی، ایجاد داشبوردهای برخط و شنیدن نظر کارشناسان بیرون از دولت شود، اعتماد میسازد و سرعت تصمیم درست را بالا میبرد.
دکتر پزشکیان اقتدار را از صداقت میگیرد نه از بیخطا نشان دادن خود. از نظر ایشان تصمیم باید پشتوانه عدد و تحلیل داشته باشد و هر زمان داده جدید آمد، مسیر اصلاح شود. اثر اجتماعی این رویکرد هم مهم است: مردم میبینند دولت با آنان مثل شریک گفتوگو میکند، نه صرفاً مخاطب اطلاعیه؛ این به پذیرش تصمیمات مهم کمک میکند، حتی اگر همه با آن موافق نباشند.
درباره رابطه رئیسجمهوری با رهبر انقلاب کمتر صحبت شد. ما نوع نگاه رئیسجمهوری به این جایگاه را پیش از انتخابات مثلاً در دانشگاه تهران دیدیم. بفرمایید این مدت چگونه گذشت؟ و اینکه چرا بعد از حمله اسرائیل به جلسه شورای عالی امنیت ملی، رئیسجمهوری بلافاصله به ملاقات رهبر انقلاب رفتند؟
این طبعاً چیزی نیست که من از همه ابعاد و جزئیات آن مطلع باشم، اما تا جایی که میدانم رابطهای بسیار صمیمانه بر مدار احترام متقابل بین ایشان و مقام معظم رهبری در جریان بوده است. حضور دکتر پزشکیان در عرصه انتخابات چنان که بارها توضیح داده شد، با پیگیری و حسننظر مقام معظم رهبری ممکن شد. در روزهای پس از استقرار دولت هم شاهد جدیترین حمایتهای ایشان از دولت و شخص رئیسجمهوری بودهایم.
واقعیت این است که علاوه بر ارادت قلبی و عاطفی، دکتر پزشکیان رهبری را محور همافزایی ملی و انسجام ملی میدانند و از اولین روز انتخاب به عنوان رئیسجمهوری، بالاترین سطح هماهنگی و مشورت با مقام معظم رهبری را انجام داده است. اداره کشور، بدون همافزایی و انسجام همه ارکان ممکن نیست و مهمترین رکن در این منظومه طبعاً مقام معظم رهبری هستند. پزشکیان به این موضوع باور دارد و بر همین مدار عمل کرده است. این روحیه متأثر از ایشان، در تمام دولت جاری شده و به همین دلیل، به نظرم یکی از نزدیکترین و صمیمانهترین رابطهها میان دولت و رهبری، در این دولت رقم خورده است.
وضع ناترازیهای اقتصادی، انرژی و ناترازی بودجه به صورتی است که هرچقدر کار شود، تازه باید دولت تلاش کند کشور را به وضعیت عادی برگرداند. علاوه بر این دولت چهاردهم درباره هیچ دستاوردی، تبلیغ، بزرگنمایی و برجستهسازی نمیکند تا مثلاً رفع فیلتر «واتساپ» یا توقف اجرای قانون عفاف و حجاب را به اسم رئیس دولت تمام کند. فکر نمیکنید دارید خلاف رویه دولتهای قبل عمل میکنید؟
تعبیر «دولت بیدستاورد» اگر به معنی «بینتیجه» باشد غلط است؛ اما اگر منظورتان پرهیز از دستاوردفروشی است، دقیقاً انتخاب آگاهانه ماست. ما در دولتی کار میکنیم که نقطه شروع اش، ناترازیهای تودرتو است. در چنین شرایطی اول باید کشور را به «وضع عادی قابل اتکا» برگرداند. بازگشت به نرمال، خودش یک دستاورد است، اما ما نمیخواهیم نمایش اجرا کنیم. واقعیت این است که اعتماد با تبلیغ ساخته نمیشود، با عمل ساخته میشود. عمده اقدامات دولت تصمیمات حاکمیتیاند. این تصمیمات و نتایجشان اگر به ابزار نمایش تبدیل شوند، دوامشان به حاشیه میرود. ما ترجیح میدهیم خروجی را بگذاریم وسط و دربارهاش با عدد حرف بزنیم: از کاهش زمان صدور و اتصال مجوزهای نیروگاهی و شتاب پروژههای انرژی خورشیدی و تکمیل پروژههای نیمهتمام بدون روبانبُریهای پرهزینه، تا اصلاح رویههای اداری، شفافسازی پرداختها و سنجشپذیر کردن تخصیصهای بودجهای بر مبنای عدالت سرزمینی. اینها همه «کار است نه نمایش»؛ طبیعی است که کمتر دیده میشوند، اما اثرشان ماندگارتر است. ما تصمیمات ضروری را هم به فردا حواله نمیدهیم. هرجا کاری انجام شده، سند و سنجهاش را ارائه میکنیم. هرجا هم در مسیر اصلاح هستیم، صادقانه میگوییم که زمان میبرد و مسیر را جلوی چشم مردم میگذاریم.