پیام فارس - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
امریکا دریافته به تنهایی قادر به حل بحرانهای نظام بینالملل نیست و از همین رو با بازگشت به رهیافت مدیریت قدرتهای بزرگ برگرفته از استراتژی کیسینجر-نیکسون به دنبال همصدایی با چین برای عبور از چالشهای جهانی است
بازار ![]()
نوشین محجوب| در آستانه دیدار پنجشنبه ترامپ و شی در حاشیه اجلاس APEC گیونگجو، که نخستین رویارویی مستقیم دو رهبر از سال 2019 به شمار میرود، گمانهزنیها درباره آینده روابط پرتلاطم دو ابرقدرت جهان به اوج خود رسیده است: آیا هزینههای سنگین جنگ تعرفهای -با میانگین تعرفههای امریکایی بیش از 55درصد بر کالاهای چینی و کاهش 27درصدی صادرات پکن به واشنگتن در 6 ماهه پیاپی- دو طرف را به سوی آتشبسی تاکتیکی و توافقی محدود سوق میدهد یا دامنه عمیق اختلافات ساختاری، از سلطه بر زنجیره تامین مواد معدنی نادر تا رقابت ژئوپلیتیک در اوراسیا، هرگونه تفاهم پایدار را به محاق خواهد برد؟ این دیدار در حالی رخ میدهد که مذاکرات اخیر در مالزی، با سیگنالهای مثبت ازسوی وزیر خزانهداری امریکا درباره تعویق کنترلهای صادراتی چین بر مواد نادر و لغو تهدید تعرفه صددرصدی، زمینهای برای کاهش موقت تنش فراهم کرده، هر چند پکن هنوز جزییات را تایید نکرده و تحلیلگران بر شکنندگی این آتشبس تاکید دارند. در همین حال، برخی تحلیلگران با استناد به بلوکبندیهای نوظهور جهانی و تنشهای فزاینده، هدف پنهان ترامپ از این آتشبس را نه صرفا کاهش تنش، بلکه ایجاد بازدارندگی و مهار توأمان اقتصادی-سیاسی چین میدانند؛ فرضیهای که با حمایت پکن از مسکو در دور زدن تحریمهای جدید واشنگتن، به ویژه در سایه جنگ اوکراین، ابعاد تازهای یافته و احتمال کمرنگ شدن اتحاد تاکتیکی چین-روسیه در ازای امتیازاتی حداکثری همچون عقبنشینی امریکا از تسلط بر تایوان را در میانه مذاکرات آتی تقویت میکند، به ویژه باتوجه به وابستگی استراتژیک واشنگتن به مواد معدنی نادر چینی که جایگزین کوتاهمدتی ندارد. این تحولات، سرنوشت تایوان را به عنوان قربانی احتمالی توافقات دو قدرت برتر در کانون توجه قرار میدهد، درحالی که مقاله اخیر فارن افرز از شکلگیری نظمی جدید تحت رهبری چین و روسیه در اوراسیا سخن میگوید؛ نظمی که با همصدایی اروپا با کشورهای منطقه همراه شده و امریکای تحت رهبری ترامپ را غایب بزرگ معادلات میخواند، در شرایطی که دولت کنونی واشنگتن برای مهار این رقبا استراتژی مشخصی فراتر از اهرم تعرفهها دراختیار ندارد و تنها بر ابزارهای تاکتیکی برای کسب امتیاز متمرکز مانده است، هر چند برنامه پنجساله پکن برای خودکفایی فناوری و صنعتی، اهرمهای چین را در برابر فشارهای امریکا تقویت کرده است. درنهایت، در این شرایطی که چین از قاره سیاه تا شرق و غرب آسیا در دسترسی به منابع معدنی کمیاب و تحقق اهداف ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود دست برتر دارد، توافق احتمالی -به ویژه در حوزه تعرفههایی که اقتصاد پکن را لرزانده- میتواند معادلات قدرت جهانی، موقعیت بازیگران ثالثی چون هند و اروپا که در موضع دفاعی قرار گرفتهاند و حتی چشمانداز رقابت ابرقدرتها را به طور بنیادین دگرگون سازد، به خصوص با تنوعبخشی تجارت چین به سمت جنوب جهانی و کاهش وابستگی به بازار امریکا که از هشت سال پیش شتاب گرفته است. در این راستا، روزنامه اعتماد برای بررسی ابعاد مختلف این نشست و پیامدهای ژئوپلیتیکی آن، با دکتر مجید محمد شریفی، استاد دانشگاه خوارزمی و کارشناس مسائل بینالملل، گفتوگو کرده است. شریفی بر این باور است که رقابت هژمونیک امریکا و چین، فراتر از جنگ تعرفهای، تضادی ساختاری و اجتنابناپذیر در گذار قدرت جهانی است و توافقهای موقت تجاری تنها برای مدیریت بحرانها و جلوگیری از اتحاد روسیه-چین طراحی شدهاند. او تاکید دارد که امریکا بر سر تایوان مصالحه نخواهد کرد، زیرا الحاق آن موازنه قدرت را به زیان واشنگتن دگرگون میسازد و اروپا و هند به تدریج استراتژی مستقلتری در پیش خواهند گرفت. شریفی میگوید آینده روابط دو قدرت به میزان رضایت چین از قواعد موجود بستگی دارد و ممکن است به تله توسیدید یا جنگی هژمونیک بینجامد.
گمانهزنیها درباره نتایج نشست روز پنجشنبه میان روسای جمهوری چین و امریکا در کرهجنوبی بسیار است؛ گروهی براین باورند که به واسطه پیامدهای منفی جنگ تعرفهها برای دو بازیگر، شاهد نوعی توافقی نسبی یا آتشبس تاکتیکی خواهیم بود، گروهی دیگر اما با اشاره به دامنه اختلافها تفسیر دیگری دارند، ارزیابی شما در این باره چیست؟
تعارض منافع ایالاتمتحده امریکا و جمهوری خلق چین را نمیتوان تنها به موضوع جنگ تعرفهای یا دوران ریاستجمهوری ترامپ محدود کرد. در چرخه طولانیمدت تغییر قدرت در نظمهای جهانی، بیتردید جهتگیریها و مناقع قدرت هژمون با قدرت در حال ظهور تضادی اجتنابناپذیر با یکدیگر خواهند داشت و از این نظرگاه رویارویی این دو در آوردگاه جهانی رخدادی پیشبینیپذیر است، چون از این منظر بنگریم میتوان گفت در فرآیند درازمدت رقابت قدرت در عرصه جهانی، انجام برخی توافقها در حوزههای موضوعی خاص را تنها میتوان بهمثابه کوششی موقت و اضطراری برای جلوگیری از پیامدی نامطلوب یا چشمداشت به کسب منافعی در آینده نزدیک تفسیر کرد. به بیان دیگر ماهیت رقابت بین قدرت هژمون و قدرت در حال ظهور، هیچگاه نمیتواند عاری از تضاد منافع و جهتگیریها باشد و نمیتوان آن را متوقف کرد. رقابت امریکا و چین تنها به حوزه اقتصادی و جنگ تعرفهای محدود نمیشود که بتوان انتظار داشت با انجام یک توافق، روابط دو کشور به وضعیت عادی بازگردد. با قدرتیابی فزاینده چین در نظام بینالملل، این کشور با کوشش برای تغییر در نحوه توزیع قدرت در مقام نخستین عنصر قوامبخش نظم جهانی در پی آن است که در ادامه قواعد و هنجارها و ساختارها و نهادی بینالمللی را در مقام دیگر عناصر نظم جهانی در جهت منافع خود تغییر دهد. تأملی در سیطره تطور سیاست خارجی چین از دهه 1970 تاکنون گواهی بر صدق این استدلال است که رهبران این کشور، کوشش برای بازبینی و تغییر در نظم جهانی را از مسیری مسالمتآمیز و عاری از تنش و تشویش دنبال میکنند و با اتکا به این بینش بر آنند تا حد امکان از رویاریی مستقیم با قدرتهای جهانی به ویژه ایالاتمتحده امریکا خودداری کنند. آمادگی برای توافق تعرفهای و تجاری با امریکا را میتوان تداول این رویکرد در سیاست خارجی چین تفسیر کرد. ازسوی دیگر چنین مینماید که دولت ترامپ نیز با بررسی تمامی وجوه اختلافات با چین و همچنین ماهیت تحولات در عرصههای دیگر همچون جنگ روسیه و اوکراین و بنیان بیثبات منطقه خاورمیانه، کاستن از تنشها با چین را در برهه کنونی بهترین سیاست برای مدیریت بحرانها میداند. در مجموع میتوان گفت توافق امریکا با چین بر سر جنگ تجاری و تعرفهای تنها میانپردهای است از نمایش طولانی رقابت بر سر تکوین نظم نوین جهانی و در صورت انجام این توافق همچنان باید اختلافات دو کشور را در عرصه سیاست جهانی انتظار داشت. به نظر میرسد این توافق مانند توافقهای نظامی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد تنها برای کاستن از خطرات فزاینده برای دو کشور است و همچنین بهرهبرداری ترامپ از آن برای پرداختن به سایر بحرانها و نمیتواند بنیانی برای یک توافق جامع بر سر ماهیت تضادهای کلان دو کشور باشد.
در شرایط کنونی گروهی از تحلیلگران با استناد به تنشهای حاکم در جهان و همچنین بلوکبندیهای تازه از نظم تازه میگویند و بر این باورند که هدف پنهان ترامپ از برقراری آتشبس با چین، تلاشی برای ایجاد بازدارندگی و مهار توأمان اقتصادی-سیاسی این بازیگر است، آیا این فرضیه قابل اعتنا است؟
به نظر میرسد دولت ترامپ با التفاتی آگاهانه به این واقعیت که امریکا دیگر به تنهایی قادر به حل تمامی بحرانهای حادث در نظام بینالملل نیست بر آن است تا با بازگشتی به رهیافت مدیریت قدرتهای بزرگ برگرفته از استراتژی کیسینجر-نیکسون، از تضاد منافع دیگر قدرتهای جهانی و ترسیم چشمانداز منافع حاصل از همکاری با امریکا، برای پرداختن به بحرانهای پیشرو استفاده کند، چون نیک بنگریم، اصلیترین انتقاد ترامپ به بایدن در پراختن به بحران اوکراین این بود که سیاست دولت پیشین امریکا سبب نزدیکی و حتی همکاری استراتژیک روسیه و چین شده است. ترامپ دولت بایدن را به انجام اشتباهی فاحش در مناسبات قدرت جهانی متهم میکرد؛ اشتباهی ویرانگر که سبب همکاری اصلیترین رقبای امریکا با یکدیگر شده است. با طرح این اتهام، ترامپ ابتدا بر آن شد تا با عرضه مشوقهایی به روسیه، پوتین را به پذیرش صلح و پایاندادن به جنگ اوکراین تشویق کند تا از مجرای آن ضمن کاستن از هزینههای نظامی و مالی امریکا در حمایت از اوکراین، روسیه را از چین جدا کند. این همان استراتژی بود که کیسینجر و نیکسون در دوران جنگ سرد برای جلوگیری از همکاری استراتژیک چین و روسیه در پیش گرفتند. اکنون که ترامپ در تحقق این هدف ناکام مانده است به نظر میرسد مسیر جایگزین را در پیش گرفته است. اینبار دولت ترامپ سعی بر آن دارد تا با همکاری با چین، این کشور را از ادامه تعمیق روابط با روسیه باز دارد و از این طریق با افزایش فشارها به پوتین وی را به انجام توافق و پایاندادن به جنگ اوکراین وادار سازد.
ذیل سوال بالا؛ جنگ روسیه با اوکراین و حمایت چین از مسکو جهت دور زدن تحریمها، بالاخص تحریمهای جدیدی که واشنگتن اعمال کرده، مقوله توافق احتمالی میان چین و امریکا را برجستهتر کرده، آیا این احتمال وجود دارد که پکن پس از آتشبس و در میانه مذاکرات پس از آن در برابر امتیاز حداکثری چون عقبنشینی امریکا از تسلط بر تایوان، اتحاد تاکتیکیاش با روسها را کمرنگ کند؟
به نظر میرسد امریکا همچنان سیاست کنونی خود درباره تایوان را ادامه خواهد داد. اینکه تایوان به سرزمین اصلی چین ملحق شود در مسیر رقابت قدرت جهانی، شکستی بزرگ برای امریکا محسوب میشود. از این منظر امریکا همچنان مانع از پیوستن تایوان به چین خواهد شد؛ چراکه در صورت ناکامی در این عرصه، موازنه قدرت به گونهای مشهود در بلندمدت به زیان امریکا تغییر خواهد کرد. توافق تجاری با چین، مصالحه بر سر تایوان را موجب نخواهد شد. امریکا از توافق تجاری با چین بیشتر خودداری از پیامدهای اقتصادی نامطلوب و تشویق چین به کاهش همکاریهای پکن-مسکو را فرادید خود قرار داده است.
در این میان سرنوشت تایوان را چگونه ارزیابی میکنید، آیا میتوان گفت این بازیگر قربانی توافقات دو قدرت برتر خواهد شد؟
همانگونه که گفته شد، امریکا در صورت توافق تجاری با چین بر سر تایوان مصالحه نخواهد کرد. با در نظر داشتن این واقعیت که ماهیت منابع قدرت بر اثر ظهور فناوریهای جدید دستخوش دگرگونی ژرفی شده است و توجه به این امر که تایوان یکی از اصلیترین تولیدکنندگان فناوریهای نوین است، امتیاز واگذاری تایوان به چین، شکستی چندوجهی برای امریکا خواهد بود. الحاق تایوان به سرزمین اصلی چین، تنها موضوعی جغرافیایی و سرزمینی نیست بلکه برهمخوردن موازنه قدرت است؛ امری که در بلندمدت چین را در موقعیت برتری قرار خواهد داد. با نگریستن از منظری واقعگرایانه به تعاملات دولتها در عرصه سیاست جهانی به ویژه روابط قدرتهای بزرگ میتوان با اطمینان به طرح این نظر پرداخت که در نظر داشت چگونگی توزیع قدرت و نحوه تغییر آن اصلیترین نگرانی دولتمردان این قدرتها است. بدینسان امریکا حتی به بهای کسب منافع اقتصادی بسیار در پرتو توافق تجاری با چین یا حتی ایجاد و تعمیق شکاف در روابط پکن-مسکو حاضر به پذیرش الحاق تایوان به چین نخواهد شد.
اخیرا در مقالهای که فارن افرز منتشر کرده، ضمن اشاره به نظم جدید تحت رهبری چین و روسیه بالاخص در منطقه اوراسیا، از همصدایی اروپا با کشورهای این منطقه نوشته و غایب بزرگ معادلات حاکم را امریکای تحت رهبری ترامپ میداند؛ به باور شما آیا دولت کنونی امریکا برای مهار رقبا در این منطقه استراتژی مشخصی دارد یا صرفا بر اهرم تعرفه به عنوان ابزاری برای کسب امتیاز متمرکز شده است؟
در بازی قدرتهای بزرگی که هماکنون بر صحنه سیاست بینالمللی در حال انجام است، تقویت محور روسیه و چین و پیوستن کشورهایی همچون کرهشمالی و ایران به این محور، اصلیترین نگرانی ایالاتمتحده امریکا است. ترامپ بر آن است تا به هر طریق ممکن از گسترش تعاملات تجاری، سیاسی، اقتصادی و به ویژه نظامی چین و روسیه جلوگیری کند. کشورهای اروپایی در میانه رقابت امریکا با محور روسیه و چین، هنوز به استراتژی واحدی دست نیافتهاند. آنگونه که از اظهارات مقامات و جهتگیری کشورهای اروپایی برمیآید، اعضای این اتحادیه بر سر اینکه در بازی رقابت قدرتهای بزرگ چه استراتژی را در پیش گیرند، یا یکدیگر اختلافنظر دارند. برخی اعضای اروپایی از استراتژی مستقل این اتحادیه دفاع میکنند و بر آنند که کشورهای عضو باید بدون درنظر داشتن ماهیت تعاملات امریکا با چین و روسیه، تنها بر پایه منافع اروپایی سیاستهای خود را دنبال کنند. برخی دیگر همچنان از همسویی بیشتر با امریکا و تعمیق و تقویت اتحاد فراآتلانتیک دفاع میکنند و برخی دیگر نیز بر آنند که در حوزههای موضوعی پراهمیتی همچون مسائل دفاعی و امنیتی هر یک از کشورهای اروپا باید به طور مستقل روابط با سایر قدرتها را تنظیم کنند. به نظر میرسد علیرغم وجود این اختلافنظرها، ماهیت تحولات بهگونهای است که در آینده میتوان کنشگری مستقلتر اروپا در عرصه مناسبات جهانی را انتظار داشت. البته این به معنای تضعیف روابط با امریکا نخواهد بود اما شوک حاصل از بحران اوکراین و تلاطمات سیاست داخلی امریکا و قدرت گرفتن افرادی که بیش از همه منافع امریکا را در اولویت قرار میدهند، اروپا به ناچار مسیر مستقلتری را در پیش خواهد گرفت. در این بین امریکا همچنان بر آن است تا با نزدیک شدن به چین یا روسیه مانع از اتحاد استراتژیک این دو با یکدیگر شود. اروپا نیز ضمن در پیش گرفتن رویکرد مستقلتر با امریکا همکاری خواهد کرد.
ذیل سوال بالا، در صورت توافق احتمالی چین و امریکا، سرنوشت بازیگرانی چون هند و حتی بازیگران اروپایی را که امروز در موضع تدافعی قرار گرفتهاند، چگونه ارزیابی میکنید؟
در پرسش قبلی به این موضوع پرداختیم که پویاییهای حاکم بر مناسبات جهانی، اروپا را به در پیش گرفتن یک استراتژی مستقلتر هدایت خواهد کرد. موقعیت هند کمی دشوارتر است. این کشور همزمان که نیازمند تعمیق روابط با امریکا است؛ بر آن است تا از تشدید تنشها با چین یا تضاد آشکار منافع با روسیه اجتناب کند. هند تاکنون در انجام استراتژی مدیریت همزمان روابط با بلوکبندی جدید قدرت در نظام بینالملل موفق عمل کرده است. با وجود این، هر چه روابط امریکا و چین تنش بیشتری را تجربه کند، هند ضرورت بازبینی در استراتژی خود را بیش از پیش احساس خواهد کرد. موقعیت هند در میانه رقابت سایر قدرتهای جهانی به گونهای است که حفظ همزمان همکاریها با تمامی قدرتها با کمترین میزان تنش، استراتژی مطلوب این کشور است. به نظر میرسد توانمندیهای هند در آیندهای نزدیک همچنان امکان تداول این استراتژی را فراهم خواهد کرد، مگر آنکه همانگونه که گفته آمد، تنش در روابط امریکا و چین تا بدان حد گسترش یابد که چین ناچار به تغییر استراتژی شود.
به عنوان سوال آخر، از آنجایی که چین از قاره سیاه تا سراسر آسیا (شرق و غرب آسیا) جهت دستیابی به منابع معدنی کمیباب و اهداف ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی نفوذ برجستهای دارد، توافق احتمالی این کشور با امریکا بالاخص درخصوص تعرفههایی که اقتصاد پکن را لرزانده تا چه اندازه قادر است معادلات جهانی را متاثر کند؟
ماهیت سیاست جهانی اقتضا میکند که رقابت امریکا و چین همچنان ادامه یابد. با بررسی توان هر یک از این دو کشور و جهتگیریهای کلان هر یک میتوان گفت، امریکا و چین قرار است به نظم نوین جهانی شکل دهند. اینکه آیا مسیر قدرتیابی چین درنهایت با در افتادن در «تله توسیدید» به جنگی بزرگ یا به کلام رابرت گیلپین «جنگی هژمونیک» منتهی خواهد شد یا خیر را از هماکنون نمیتوان پیشبینی کرد. آنچه میتوان به اطمینان گفت این است که تغییر در نحوه توزیع قدرت بیتردید بازبینی قواعد و هنجارها و ساختارها و نهادهای نظم جهانی را نیز در پی خواهد داشت. پیشبینی دقیق ماهیت روابط آینده چین با امریکا نیازمند تدقیق این پرسش است که چین تا چه اندازه از قواعد و هنجارها و ساختارها و نهادهای موجود راضی یا ناراضی است؟ میزان رضایتمندی چین از این قواعد و ساختارها، ماهیت مسالمتآمیز یا تنشآلود گذار در نظم جهانی را تعیین خواهد کرد.