يکشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۴
سیاسی

سرمقاله فرهیختگان/ نه به دعوا‌های تاریخ‌مصرف‌دار

سرمقاله فرهیختگان/ نه به دعوا‌های تاریخ‌مصرف‌دار
پیام فارس - فرهیختگان / «نه به دعوا‌های تاریخ‌مصرف‌دار» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیم‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: مرور عبرت‌های ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - فرهیختگان / «نه به دعوا‌های تاریخ‌مصرف‌دار» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیم‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
مرور عبرت‌های برجام شکست‌خورده، اسنپ‌بک و... برای درس‌گرفتن از تاریخ چیزی بدی نیست؛ اما اگر تبدیل به متن تحولات اجتماعی - سیاسی کشور شود، جامعه چه برداشتی از آن می‌کند؟ نتیجه جدال لفظی ظریف - لاوروف، روحانی - جلیلی و امثال آن چیست؟ آیا جامعه فهمی جز جدال دو لشکر شکست‌خورده بر سر علل شکست از آن خواهد داشت؟ اشتباه نکنید؛ قرار نیست اینجا توصیه‌های اخلاقی کنیم، کشمکش‌ها، برخورد ایده‌ها و... نمایه‌هایی از یک جامعه‌ زنده و در حال پیشرفتند. مسئله نه اصل بحث، بلکه بستر بحث است. آیا قرار است تا ابد بر سر تاریخ با هم بحث کنیم یا موضوع، افق پیش روست؟ عبور از شرایط تعلیقی میان جنگ‌وصلح در فضای افکار عمومی بیش از هر چیز نیاز به یک افق روشن دارد، درواقع دعوا‌های بالا پاسخی به سؤالات جامعه‌ پساجنگ ایرانی نیست. آنچه 10ساله قبل رخ‌داده برای عبرت و ثبت در تاریخ مهم است؛ اما ربطی به سؤالاتی از جنس چه خواهد شد و حکمرانی ما در قبال آن چه خواهد شد؛ چه برنامه‌ای دارد؟ ندارد. 
شاید گفته شود بخشی از ترسیم افق یا پی‌رنگ‌زدن به ایده‌های آلترناتیو از دل همین جدال‌ها در می‌آید؛ اما بعید است این گمانه به‌نظر خیلی دقیق باشد. از ته این ماجرا فقط می‌توان به یک سری ایده‌ سلبی رسید، رد و تأیید چند دیکته‌ نوشته شده و بعضاً پراشتباه قرار است چه دردی را دوا کند؟ گزاره‌ نه این، نه آن که خروجی نهایی چنین کشمکشی است افق اطمینان‌بخشی برای جامعه درست نمی‌کند. در خصوص افق‌بخشی به جامعه یک نگاه، موضوع را به سطح کارگزار معطوف می‌کند و بسط ید یافتن الگو‌های میانه‌ سیاست‌ورزی به‌عنوان یک تجویز مهم طرح می‌شود. استدلال این نگاه این است که افراد رادیکال در هر دو سو، مملکت را به بن‌بست می‌کشانند و با نگاه‌های میانه و اجماعی می‌توان مشکلات کشور را حل کرد. چکیده‌ ایده وفاق پزشکیان نیز همین است؛ اجماع بر سر مشترکات و پرهیز از مانور روی اختلافات. یک اصل بدیهی و عقلی اما ناکافی برای اداره‌ کشور و نابسنده برای ارائه‌ یک چشم‌انداز اطمینان‌بخش. 
غیر از بحران‌زی‌ها و آن‌ها که از فردای هر انتخاباتی به فکر انتخابات بعدی و راضی نگاه‌داشتن بدنه رأی خود هستند، بعید است هیچ فرد دلسوزی در شرایط فعلی از ایده‌ بازگشت سیاست به لایه‌ میانه و اجماع بر سر مشترکات به‌عنوان یک امر لازم حمایت نکند؛ اما روند یک سال گذشته در حکمرانی نشان داده این فهم از حکمرانی کافی نیست. فرض کنیم همه قبول کردند دعوا نکنند، بعدش قرار است حول چه ایده‌ ایجابی‌ای همکاری کنند؟ اگر بگوییم همه‌ مسائل و راه‌حل‌های آن‌ها روشن است و فقط نیاز به پراگماتیسم وحدانی داریم، نقض غرض کرده‌ایم و با بستن راه دیدگاه‌های مختلف، جریان‌های گوناگون را از تصمیم‌سازی کنار زده و رسماً دعوا را کلید زده‌ایم. 
بر سر موضوعات ایجابی حداقل در دو سطح می‌توان بحث کرد؛ اول اولویت‌ها و دوم روش‌های رسیدن به اولویت‌ها. اینکه فهرستی از کار‌های خوب را مدام روخوانی کنیم و بگوییم این‌ها در اولویت اجراست، یعنی در عمل گفته‌ایم هیچ‌چیز در اولویت نیست، ده‌ها چیز در اولویت، یعنی هیچ‌چیز در اولویت! بحث دوم ایده‌ اجرایی آنهاست، مثلاً اگر به این نتیجه رسیدیم که بازتوزیع عادلانه منابع و فرصت‌ها یک اولویت است، تازه بحث بر سر چگونگی آن شکل می‌گیرد و ماجرا از اینجا آغاز می‌شود. اگر حلقه‌ نخست تصمیم‌گیری و اجرای کشور را سران سه قوه و دبیر شورای‌عالی امنیت ملی در نظر بگیریم، امروز می‌توانیم بگوییم با یک ترکیب غیررادیکال در ویترین حکمرانی کشور روبه‌رو هستیم که باید بتوانند یک افق روشن از تغییرات را در روند‌های سیاست‌ها و نتایج به نفع مردم تصویر‌سازی کنند که اگر در این مسیر موفق نباشند، عملاً وفاق یا میان‌داری میانه‌ها به پروژه‌ای شکست‌خورده بدل می‌شود. 
بازار
در این مسیر گام نخست این است که باور کنیم به افقی روشن نیاز داریم و درگیر روزمرگی‌ها نباشیم، باید بدانیم اینکه در صحنه عمل اتفاقی نیفتد و روح و روان جامعه را به امان خدا ر‌ها کنیم و اجازه دهیم توییت‌های ترامپ اولویت‌های افکار عمومی را مشخص کند، وضعیت افتضاحی است. 
گام دوم تشخیص اولویت‌هاست. در این باره می‌توان بحث کرد؛ اما در شرایط فعلی به نظر سه مسئله اولویت مهمی دارند. 
1- ترسیم فضایی اطمینان‌بخش از امنیت عمومی:
مردم در جنگ 12 روزه نشان دادند که ورای همه‌ محاسبات، پای کار ایران هستند. مردم‌پایه‌بودن مهم‌ترین رکن امنیت ماست، به شرط آنکه مردم بدانند در تأمین امنیت به همه‌چیز فکر شده است. تصویر نیروی نظامی مقتدر، به‌روز و هوشیار در کنار دیپلماسی پویا، مبتکر و پرصلابت این اطمینان را به طور نسبی حاصل می‌کند. این روز‌ها روایت‌های زیادی از دوران دفاع 12 روزه نقل می‌شود، خیلی‌ها نوستراداموس بعد از واقعه شده‌اند؛ کسانی که تا حالا از کنار کلاشینکف رد نشده‌اند، به تحلیل‌گر نظامی تبدیل شده‌اند. به تعداد میکروفن‌های موجود در کشور هم تحلیل‌گر وصل به بالا و کدباز داریم که از تعداد میس‌کال‌های روی گوشی وزیر خارجه هم خبر دارند! این اغتشاش در روایت اسمش هر چیزی باشد؛ اطمینان‌بخشی به افکار عمومی نیست. در آن‌سوی میدان هم در میدان دیپلماسی به ابتکار و خلاقیت از موضع اقتدار نیاز داریم. افکارسنجی‌ها نشان می‌دهند در ذهن عموم جامعه مذاکره نه امری ذاتاً مقدس است نه کفر ابلیس. قطعاً مردم با مذاکره‌ای که داده‌اش از ستانده‌اش بیشتر باشد، موافقند و با مذاکره‌ای که هدف‌گذاری دشمن در آن خلع‌سلاح و تسلیم است مخالف. دستگاه دیپلماسی ما باید بتواند تصویر دقیقی از کنشگری‌اش در این راستا نشان بدهد. 
2- بازتوزیع عادلانه منابع و فرصت‌ها:
در شرایط تحریمی و تشدید آن حس جامعه نسبت به پدیده‌ تبعیض تشدید می‌شود. فضای سیاسی جامعه نشان می‌دهد مطالبه عدالت‌خواهی مردم‌گرا بین مردم بیشتر از همیشه است. این مسئله‌ای است که نه در ادبیات مسئولان کشور چندان دیده می‌شود و نه طرح واضحی برای نزدیک‌شدن به آن وجود دارد. آقای پزشکیان به‌عنوان تیپی که به فضای عدالت نزدیک است دائم از ناترازی‌ها به‌مثابه زمینه جراحی می‌گوید و تولید فرصت برابر را در ساخت مدرسه محدود کرده است. دولت به‌عنوان مهم‌ترین رکن اجرایی کشور همین حالا می‌تواند با رفع برخی سهمیه‌ها و رانت‌ها با کمترین هزینه‌ای حس عدالت و امکان‌پذیر بودن بازتولید عادلانه در جامعه را زنده کند. مجلس، قوه‌ قضائیه و دبیرخانه‌ شورای‌عالی امنیت ملی هم می‌توانند برای تحقق این ایده گام‌های مؤثر در کوتاه‌مدت و میان‌مدت بردارند. 
3- به رسمیت شناختن گوناگونی و تکثر در جامعه:
تضمین حقوق شهروندی، حفظ آزادی‌های مشروع در چهارچوب قانون اساسی، پرهیز از تشدید دوقطبی‌های مخرب، برابر دیدن همه‌ مردم، با حسن‌ظن نگاه‌کردن به آحاد مردم، عبور از خط‌کشی‌های واهی و پذیرش این نکته که جنگ 12 روزه نشان داد طیف مهمی از معترضان، ایران‌دوست هستند؛ کلید فهم این بخش از ماجراست. باید باور کنیم ناظر به مسائل ایران 1404 دو طیف بیشتر نداریم؛ ایران‌دوستان و ایران‌ستیزان - که ایران‌دوستان در اکثریت مطلقند و راز شکست‌خوردن غرب در جنگ 12 روزه هم همین بود - باید باور کنیم تعریف انقلابی‌بودن امروز بازگشت به دعوا‌های جناحی و رگ‌گردنی‌شدن پشت تریبون‌های سبز و... نیست، بلکه انقلابی‌بودن اضافه‌کردن یک نفر از مردم عادی به جبهه‌ ضدنتانیاهو و ترامپ است و تضمین اجرای این ایده نیاز به سیاست‌گذاری سلبی و ایجابی همان جمع چهارنفره دارد. آیا امروز مهم‌ترین رسانه ما در سطح ملی چنین راهبردی را دنبال می‌کند؟ آیا فلان ستاد و بهمان سازمان که وظیفه‌شان امر به نیکی‌ها و نهی از فساد به معنای عام کلمه است، چنین می‌کنند یا کارویژه‌شان چندپاره‌کردن جامعه است؟ 


نظرات شما