وجه نمادین سفر پادشاه بریتانیا به کانادا
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام فارس - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سفر چارلز سوم، پادشاه بریتانیا، به دعوت نخستوزیر جدید کانادا به این کشور و افتتاح پارلمان آن که اقدامی کمسابقه برای مقام سلطنت و بیسابقه برای مقام پادشاه بوده است، نشانهای از نارضایتی نزدیکترین متحد آمریکا از گفتارها، رفتارها و سیاستهای یکجانبه ترامپ که یکی از شاهکارهای آن، معرفی کانادا بهعنوان ایالت پنجاهویکم آمریکاست.
محمدجواد روح| «قدرت نرم آمریکا احتمالاً از چهار سال صدارت ترامپ جان سالم بهدر خواهد برد. اما هنگامی که اعتماد از دست برود، بهراحتی بازنمیگردد. پس از تهاجم به اوکراین، روسیه بیشتر قدرت نرمی را که داشت، از دست داد. اما چین در تلاش است تا هر شکافی را که ترامپ ایجاد میکند، پُر کند. به گفته شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، شرق در حال برترییافتن بر غرب است. اگر ترامپ فکر میکند که میتواند با چین رقابت کند درحالیکه اعتماد میان متحدان آمریکایی را تضعیف میکند، بهاحتمال زیاد شکست خواهد خورد».
این واپسین سطرهای واپسین نوشته جوزف نای، نظریهپرداز روابط بینالملل است که یکهفته پس از مرگاش منتشر شد. جملات نای، این منتقد سرسخت و ناامید ترامپ، ناله ناامیدانه نای را میماند. همچون پدری که در واپسین دم حیات، نصیحتی تکراری را با فرزندی حرفنشنو و سرکش دگربار میگوید. حرف نای برای ترامپ البته شنیدنی نیست. آن را اگر هم شنیده باشد، میراثی بهدردنخور میبیند. دلیل هم روشن است. ترامپ نماد و نماینده و شاید رهبر سیاست و گفتمانی در آمریکاست که نسبتی با اندیشهها و نظریههای کسی چون نای نمییابد.
ترامپ، فراتر از تقسیمبندی دمکرات/ جمهوریخواه و حتی چپ و راست، سیاستمداری نامتعارف است که در هیچیک از الگوهای پیشین نمیگنجد. پیروزی نخست او در 2016 نهفقط رقبای دموکراتش و رسانهها و ناظران سیاسی را شگفتزده کرد؛ بلکه نظریهپردازانی چون نای را هم به بازنگری و بازخوانی ایدههایشان واداشت. شاید تجربه چهار سال نخست ترامپ بود که نای را واداشت تا در آخرین کتابش (که در ابتدای ریاستجمهوری جو بایدن منتشر شد)، بپرسد: «آیا اخلاق مهم است؟».
گویی، سیاستورزی بیپروا و بیمهار ترامپ اول، نای را به چنین پرسشی رسانده بود. تا جایی که پس از یک عمر سخن گفتن از اهمیت قدرت نرم و ضرورت اعتماد و ارزشهای اخلاقی و جهانشمول در روابط بینالملل، از خود اما با صدایی به بلندی عنوان یک کتاب بپرسد: «آیا اخلاق مهم است؟». در آن کتاب نیز که کارنامه همه روسایجمهور پس از جنگ جهانی دوم را از منظر اخلاق سیاسی بررسی میکند، ترامپ را در پایینترین رتبهها جای میدهد.
البته، برای ترامپ چنین قضاوتها و روایتهایی مهم نیست. حتی شاید بتوان گفت، برای او نوعی کردیت (اعتبار) است که منتقدانی چون نای، او را مخالف یا فراتر از استانداردها و ارزشهای کلاسیک بدانند و رفتارها و گفتارهای او را از دایره تایید، بیرون برانند.
نکتهای که نای در واپسین نوشته خود آورده است؛ اما نشان میدهد او نیز بیتوجهی و حتی تقابل ترامپ با ایدههایی چون «قدرت نرم» را مفروض و معلوم انگاشته است و به هشدار دادن درباره پیامدهای این مسیر اکتفا کرده است. کمتر از دوهفته پس از انتشار آخرین یادداشت نای، نشانههای آشکاری از فروریختن قدرت نرم آمریکا بهچشم میآید.
سفر چارلز سوم، پادشاه بریتانیا، به دعوت نخستوزیر جدید کانادا به این کشور و افتتاح پارلمان آن که اقدامی کمسابقه برای مقام سلطنت و بیسابقه برای مقام پادشاه بوده است (ملکه سابق بریتانیا دو بار در افتتاح پارلمان کانادا حاضر شده بود)، یکی از این نشانههاست. نشانهای از نارضایتی نزدیکترین متحد آمریکا از گفتارها، رفتارها و سیاستهای یکجانبه ترامپ که یکی از شاهکارهای آن، معرفی کانادا بهعنوان ایالت پنجاهویکم آمریکاست. البته، در صحنه عمل سیاسی اقداماتی چون سفر پادشاه بریتانیا برای افتتاح پارلمان کانادا بعید است تاثیری بیش از پیامی نمادین (و بهتعبیر بیبیسی: «پیام رمزی») با خود داشته باشد. همچنان که ادعای ترامپ درباره کانادا (و حتی در سطح پایینتر درباره گرینلند و پاناما) بعید است عملاً تاثیری بیش از مواجهه و مناقشهای نمادین در سطح بینالملل بههمراه داشته باشد.
اما همین پیامها و مواجهههای نمادین، از منظر تحلیلگرانی چون نای در درازمدت تاثیرگذار است و بخشی از سرمایه اجتماعی-اخلاقی آمریکا را که دهههاست مدعی پیشبرد و پاسداری ارزشهای بنیادین در سطح جهانی است، میزداید. فرسایش سرمایه، اینک به جایی رسیده که نهفقط شکافی میان آمریکا، اروپا و کشورهای هویتطلبی چون فرانسه و آلمان را شاهدیم که حتی، بریتانیا بهعنوان مهمترین متحد آمریکا در جهان غرب که با برگزیت حتی از اتحادیه اروپا جدایی گزید، نیز خود را در شرایطی میبیند که ناگزیر از نوعی مرزبندی و ابراز هویت در قبال آمریکای ترامپ است.
البته، در نگاه ترامپ کلیت اروپا همچون قدرتی قدیمی و بزرگخاندانی فرسوده و ازکارافتاده میماند که جز هزینهتراشی برای امنیت و نگهداری، چیزی برای آمریکا بههمراه ندارد. ترامپ ترجیح میدهد وقت و سرمایه خود را درگیر زورآزمایی با قدرتهای نوظهوری چون چین و هند یا بهراهآوردن روسیه و حتی ایران و کرهشمالی کند تا آنکه اتحاد و رفاقتهای قدیمی و هویتی را بخواهد زنده نگاه دارد. اتحادهایی که شاید نهفقط از منظر ترامپیستی که از دیدگاههای مستقل و انتقادی دیگر نیز، داستانهایی پایانیافته و میراثهایی بازمانده از دوران جنگ سرد باشد.
کتاب داستانها وقتی به آخر میرسند، لاجرم بسته میشوند و میراثها وقتی تمام میشوند، دیگر ارتباطات فامیلی چندان معنا و مفهوم ندارد. ترامپ خود را آغازی بر این پایان مییابد. و البته، رویای بازسازی دوباره شکوه آمریکا را هر روز تصویر میکند. معلوم نیست رویای او تا چهحد متناسب با واقعیت امروز جهان باشد.
امپراتوری آمریکا برای قدرت اول جهان ماندن، کاری سخت پیشرو دارد. همچنان که بریتانیا در مقام امپراتوری قدیم، در نیمهراه این کار سخت ماند. اما شاید از منظری عملگرایانه و فارغ از نظریهپردازیهایی از جنس نای، لازم باشد ترامپ و همفکران او کمی به عقب بازگردند و چگونگی افول بریتانیا را بازخوانند. افولی که دستکم بخشی از آن، ناشی از زیادهخواهیها، ارادهگراییها و یکجانبهگراییهای پس از دو جنگ جهانی (بهویژه جنگ جهانی اول) بود و چنان سرمایه بریتانیا را نزد دیگر کشورهای جهان فرسود که در چشمبرهمزدنی دیگر چندان نام و نشانی از امپراتوری نبود. همان امپراتوری که زمانی خورشید در آن غروب نمیکرد و امروز، حداکثر میتواند برای ابراز موجودیت خویش، به سفری نمادین دست بزند. ترامپ تاجر لابد میداند که بارها انبارهایی با خروارها کالا، نابود شدهاند؛ به این خاطر که موشها را جدی نگرفتهاند. انبار و سرمایه اعتماد و اعتبار بینالمللی نیز چنین است. ناگهان خواجه چشم میگشاید و میبیند ورشکسته است...
بازار ![]()
-
پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۷:۰۶
-
۸ بازديد
-

-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/960090/