پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴
سیاسی

صلح غزه؛ از رویا تا واقعیت!

صلح غزه؛ از رویا تا واقعیت!
پیام فارس - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست توافق صلح غزه را باید در سه ضلع مهار نتانیاهو، تحقق خواسته‌های ادعایی امریکا ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
توافق صلح غزه را باید در سه ضلع مهار نتانیاهو، تحقق خواسته‌های ادعایی امریکا در ارتباط با ایران و جذب سرمایه‌های کشورهای خلیج‌فارس تبیین کرد هر چند منافع داخلی و هویتی هر کدام از بازیگران فعال نیز با اهمیت است
بازار
نوشین محجوب| توافق آتش‌بس میان اسراییل و حماس که 9 اکتبر 2025 در مصر به امضا رسید، به عنوان یک دستاورد دیپلماتیک از سوی دولت دونالد ترامپ معرفی شده است. روزنامه اعتماد با هدف بررسی عمیق‌تر ابعاد سیاسی، منطقه‌ای و بین‌المللی این توافق و ارزیابی چشم‌انداز صلح پایدار در غزه، با رحمن قهرمانپور، کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل گفت‌وگو کرده است.قهرمانپور در این مصاحبه به حمایت ترکیه و قطر از محور اخوانی و رقابت‌های منطقه‌ای اشاره کرد و افزود که این کشورها علاوه بر پیوند اعتقادی، منافع داخلی و دیپلماتیک چون حفظ پایگاه رای حزب اردوغان و رقابت قطر با عربستان را پیگیری می‌کنند. او تاکید کرد که مصر نیز با میزبانی اجلاس شرم‌الشیخ، نقش میانجیگری خود را احیا کرد تا از سایه امارات و عربستان خارج شود و در حوزه دیپلماتیک دست بالا را داشته باشد. مشروح گفت‌وگو در ادامه آمده است. 
 قهرمانپور در پاسخ به سوال نخست «اعتماد» درباره میزان شکنندگی توافق 20 ماده‌ای ترامپ گفت: توافق 20 ماده‌ای صلح غزه حتی روی کاغذ، سندی شکننده به نظر می‌رسد. مهم‌ترین نقاط ضعف آن در مفاد 13، 19 و 20 نهفته است. به گفته این کارشناس مسائل بین‌الملل ماده 13 به خلع سلاح حماس می‌پردازد که گزاره‌ای بسیار مناقشه‌برانگیز است. بر اساس این ماده، خلع سلاح باید توسط نیرو‌های بین‌المللی تحت نظارت هیات صلح انجام شود. در مقابل، حماس تاکید دارد که سلاح‌های خود را تنها به دولت فلسطینی آینده تحویل خواهد داد. این اختلاف در عمل چالش‌برانگیز است، زیرا تجربیات جهانی خلع سلاح گروه‌های مسلح همواره پیچیده بوده‌اند. نمونه‌های اخیر شامل خلع سلاح تدریجی پ‌ک‌ک در ترکیه، ببرهای تامیل در سریلانکا و جنبش فارک در کلمبیاست که در بیشتر موارد، این فرآیندها طولانی‌مدت و پرتنش بوده‌اند. علاوه بر خلع سلاح حماس، توافق به تخریب تونل‌های ساخته ‌شده و نابودی تاسیسات تولید سلاح اشاره دارد که برای حماس، عملا به معنای خلع سلاح کامل در غزه است و چالشی جدی ایجاد می‌کند. از سوی دیگر، این ماده اجازه خروج آزاد اعضای حماس از غزه را می‌دهد، اما اسراییل با آن مخالفت کرده و استدلال می‌کند که برخی اعضا مرتکب جرایم علیه شهروندان اسراییلی شده‌اند و باید دستگیر شوند.
قهرمانپور در ادامه این مصاحبه خاطرنشان کرد: ماده 19 نیز بر عدم اشغال مجدد غزه توسط اسراییل و خروج کامل نیروهای آن تاکید دارد. با این حال، در مرحله اول اجرا، اسراییل از بخش‌هایی از غزه خارج نشده و در خطوط زرد و قرمز حضور دارد. بنابراین تردیدهایی درباره اجرای واقعی این ماده وجود دارد و ممکن است اسراییل به بهانه مسائل امنیتی، حضور خود را حفظ کند. او خاطرنشان کرد: ماده 20 نیز زمینه‌سازی برای تشکیل دولت فلسطینی در آینده را پیش‌بینی می‌کند که در تعارض مستقیم با مواضع نتانیاهو و حتی احزاب اپوزیسیون اسراییل است. آنها راه‌حل دو دولت را پایان‌ یافته می‌دانند و بر فرآیند صلح ابراهیم تمرکز دارند. گفته می‌شود این ماده تحت فشار ترامپ بر نتانیاهو در متن توافق گنجانده شده است.از همین رو توافق روی کاغذ شکننده است، اما ترامپ با تشکیل ائتلافی گسترده از کشورهای اروپایی، اسلامی و خاورمیانه‌، پشتوانه‌ای برای اجرای آن ایجاد کرده و تلاش خواهد کرد بخش قابل توجهی از آن را عملی کند. اولویت ترامپ، پذیرش این طرح توسط افکار عمومی است: مراد متغیرهایی است چون پایان جنگ در غزه، توقف کشتارها و ادامه امدادرسانی. جزییات سیاسی مانند مراحل خلع سلاح حماس، در سطح دیپلماتیک مهم است، اما برای افکار عمومی اولویت کمتری دارد. ترامپ می‌کوشد این دستاورد را به عنوان پیروزی بزرگی برای خود و طرفدارانش در امریکا جلوه دهد.
این کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل درباره شباهت توافق غزه به پیمان‌های تاریخی مانند کمپ دیوید یا اسلو، به تشابه توافق فوق با کمپ دیوید اشاره کرد و افزود: تفاوت اصلی این پیمان با پیمان کمپ دیوید آن است که توافق20 ماده‌ای توافقی میان دولت‌ها و یک بازیگر غیردولتی است. اما در توافق کمپ دیوید یک طرف دعوا دولت مصر قرار داشت و یک طرف اسراییل و بنابراین مساله در سطح دولتی مطرح بود. در مورد غزه داستان متفاوت است. درست است که حماس در غزه دولت تشکیل داده بود، اما این دولت مورد شناسایی بین‌المللی قرار نگرفت و از طرف دیگر در میان فلسطینی‌ها هم شکاف و دو دستگی وجود داشت بالاخص بین تشکیلات خودگردان فلسطینی در کرانه باختری و حماس در غزه. بنابراین مساله از این لحاظ خیلی مهم و بالاخص متفاوت است. توافق اسلو هم در واقع بسان توافق20 ماده‌ای بود؛ بدین معنا که این توافق میان یک گروه غیردولتی به نام فتح و اسراییل منعقد شد که نهایتا زمینه را برای تشکیل تشکیلات خودگردان فلسطینی هموار کرد که بالاتر از یک سازمان غیردولتی یعنی فتح بود و پایین‌تر از یک دولت معمول. از همین رو تشکیلات خودگردان فلسطین حتی در سازمان ملل حق رای ندارد. لذا توافق صلح غزه را باید در بستر خودش تبیین کرد. از منظر قهرمانپور با توجه به شرایط منطقه، ائتلافی که ترامپ شکل داده، وضعیت داخلی فلسطین این احتمال وجود دارد که توافق 20 ماده‌ای تا حد قابل توجهی اجرا بشود، چون حماس نمی‌خواهد وارد جنگ مجدد بشود و ترامپ هم فشارها را افزایش داده تا کشورهای منطقه چون قطر و ترکیه و مصر حماس را قانع کند تا درباره صلح اجماع حاصل شود. با این حال ممکن است حماس در یک قالب دیگر یا در بازه زمانی دیگر دوباره خودش را سازماندهی بکند. اما در شرایط کنونی ظاهرا حماس تصمیم گرفته که به جنگ خاتمه بدهد. حالا اینکه آیا این جنگ مقدمه‌ای است برای اینکه حماس خودش را بازسازی کند یا واقعا در مسیر غیر نظامی شدن قرار بگیرد، موضوعی است که ماه‌های آینده مشخص خواهد شد. قهرمانپور درباره نتایج مشارکت کشورهای عرب در اجرای طرح ترامپ نیز خاطرنشان کرد: دولت‌هایی که حول طرح ترامپ توافق کرده‌اند، هر کدام منافع متفاوت و متضادی دارند، اما در هر صورت منفعت مشترک آنها این است که جنگ در غزه تمام شود. اینجا جایی است که آنها با ترامپ هم‌نظر بودند: اینکه کمک‌های انسانی به غزه بازگردد، کشتار متوقف شود. به باور این کارشناس مسائل بین‌الملل، این گزاره‌هایی است که درباره‌شان اجماع حاصل شده است. البته موارد اختلافی هم وجود دارد، کما اینکه در نشست شرم‌الشیخ نه ایران حضور داشت، نه رییس‌جمهور امارات و نه محمد بن سلمان ولیعهد عربستان. این غیبت‌ها نشان می‌دهد که این سه کشور با کلیات موضوع به شکلی که ترامپ مطرح کرده، موافق نبودند. به همین دلیل برخی تحلیلگران می‌گویند که توافق ترامپ با محور اخوانی حاصل شده، ولی چون مصر و به‌طور مشخص اندونزی به عنوان یکی از کشورهای مسلمان مشارکت داشتند، می‌توان گفت که ترامپ و این گروه از کشورها تلاش خواهند کرد بخشی از این موانع را حل کنند، کما اینکه تا به امروز نیز در این مسیر قرار داشتند. بدین معنا که شاهد بودیم در روزهای نخست مقامات حماس مواضع متفاوتی در مورد صلح داشتند، ولی به مرور که میانجیگری‌ها تقویت شد، قطری‌ها مشارکتشان را فعال‌تر کردند، اختلافات داخلی حماس برطرف شد و آنها متفق‌القول صلح را پذیرفتند. این کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل در ادامه تاکید کرد: فارغ از اینها باید گفت که ترامپ از این چارچوب چندجانبه‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی که شکل داده، تمام استفاده‌اش را خواهد کرد که بتواند مساله صلح را پیش ببرد، ولی در عمل و روی زمین ممکن است مسائل و معادلات آن‌گونه که روی کاغذ آمده، پیش نرود. به هر حال باید ببینیم که آیا این میزان رضایتی که ترامپ کسب می‌کند تا چه حد است بالاخص آنکه می‌دانیم نتانیاهو دنبال فرصتی است که دوباره توافق را نقض کند، از همین رو بدبینی‌ها فعلا وجود دارد.
در عین حال باید توجه داشت که چارچوبی که برای این طرح شکل گرفته، گسترده‌تر از چارچوبی است که در گذشته وجود داشت، یک چارچوب کم‌سابقه که کانادا و اروپا و کشورهای منطقه در آن فعال هستند. قهرمانپور در مورد نقش ترکیه و قطر در حصول چنین توافقی، به بازی این گروه از بازیگران در زمین امریکا اذعان داشت و گفت: یک بعد این ماجرا؛ بعد اندیشه‌ای و اعتقادی است. به بیانی دیگر حمایت ترکیه و قطر از محور اخوانی در این میان برجسته است؛ محوری که حماس هم جزو آن است، اما در ورای این پیوند فکری اعتقادی شاید بتوان گفت که منافعی هم وجود دارد. اولا اینکه قطر از گذشته دنبال این بوده که با امارات و عربستان در منطقه رقابتی جدی داشته باشد و این رویکرد رقابتی ادامه دارد، در حالی که امارات و عربستان از تشکیلات خودگردان فلسطینی و محمود عباس حمایت می‌کردند و می‌کنند، قطر از سال‌های پیش بر حمایت از حماس تاکید داشت، این متغیر تجلی رقابت منطقه‌ای قطر با عربستان و امارات است که در فلسطین می‌بینیم. حتی زمانی که هفت اکتبر رخ داد برخی رسانه‌های اسراییلی ادعا کردند که قطر به دنبال این بود که سناریوی افغانستان و روی کار آوردن طالبان در فلسطین به یک شکل دیگر و به دست حماس انجام شود. از طرف دیگر ترکیه هم به دنبال آن است که در مساله فلسطین سهم داشته باشد. به باور قهرمانپور این مساله برای ترکیه به واسطه مسائل داخلی بالاخص انتخابات پیش‌رو با اهمیت است، چراکه احزاب جدید اسلام‌گرا در ترکیه ظهور کردند که مدعی‌اند آقای اردوغان در مورد دفاع از فلسطین ریاکاری می‌کند، سیاست‌هایش منطبق با اصول اسلام نیست. به باور این کارشناس مسائل بین‌الملل موضوع از این منظر با اهمیت‌تر می‌شود که مخالفان اردوغان در انتخابات اخیر توانستند بخشی از سبد رای حزب عدالت و توسعه و شخص رییس‌جمهوری را از آن خود کنند. در چنین شرایطی اردوغان هم برای اینکه بتواند در پایگاه اسلام‌گراها و محافظه‌کاران محبوبیت خود را حفظ کند همواره مساله فلسطین را مطرح می‌کرد و شاهد هستیم که چندین بار حتی با نتانیاهو درگیری لفظی شدید داشت و نخست وزیر اسراییل را بعد از حمله به ایران به هیتلر تشبیه کرد. این مساله برای حزب عدالت و توسعه در داخل دستاورد خوبی قلمداد می‌‌شود مخصوصا به این خاطر که آقای اردوغان می‌خواهد بعد از خودش حزب عدالت و توسعه همچنان حزب مسلط و اصلی در ترکیه بماند. لذا قطر و ترکیه در کنار ملاحظات اعتقادی بیشتر دنبال تامین منافع خودشان از این طریق هستند. مصر هم بعد از سال‌ها توانست در صحنه بین‌المللی حضور موثری داشته باشد. بعد از به قدرت رسیدن سیسی و اختلافاتی که بین سیسی و اخوان‌المسلمین وجود داشت، اعدام برخی اعضای اخوان‌المسلمین و مرگ محمد مرسی خوب باعث شده بود که نقش میانجیگری این بازیگر در مساله فلسطین کمرنگ بشود.
به باور قهرمانپور حالا این فرصت برای عبدالفتاح السیسی فراهم شد تا به نوعی اعلام بکند که مصر همچنان بازیگر مهمی در منطقه است، از زیر سایه امارات و عربستان بیرون آمده و به ایالات متحده و شخص ترامپ تکیه دارد. بنابراین کنفرانس شرم‌الشیخ فارغ از اختلاف‌های جدی میان مصر و گروه‌های اخوانی دستاوردی دیپلماتیک در سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بود. این کارشناس مسائل بین‌الملل درباره ارتباط طرح غزه با معامله قرن نیز خاطرنشان کرد: نحوه اجرای طرح صلح خیلی مهم است. اگر در واقع آن‌گونه که گفته می‌شود این طرح در مراحل چندگانه‌ای اجرا شود یعنی، غزه بازسازی بشود، دولت تکنوکرات در غزه تشکیل شود، حماس خلع سلاح شود، طبیعتا تاثیر مثبتی بر روند عادی‌سازی خواهد داشت، چراکه یکی از شروط اصلی عربستان برای عادی‌سازی آن بود که اسراییل به نوعی طرح دولتی را به رسمیت بشناسد. البته با توجه به جنگ غزه و تصویر منفی که از اسراییل و نتانیاهو در جهان و منطقه شکل گرفت، کار کشورهای منطقه مثل عربستان برای نزدیکی به اسراییل و عادی‌سازی دشوارتر شد، ضمن اینکه یکی از مهم‌ترین دلایل عربستان برای عادی‌سازی یعنی تهدید ایران از نظر آنها کمرنگ شده و لذا این گروه از بازیگران می‌گویند فعلا انگیزه محکمی برای عادی‌سازی روابط با اسراییل ندارند. بنابراین باید گفت که توافق غزه تنها عامل موثر بر توافق ابراهیم عادی‌سازی نیست، عوامل دیگری هم وجود دارد و باید دید که آیا عوامل دیگر هم به پیشبرد توافق ابراهیم کمک خواهند کرد یا خیر. این کارشناس مسائل بین‌الملل در پایان و در ارزیابی تحولات پساصلح در غزه خاطرنشان کرد: در مورد تضمین‌های غیرسیاسی باید توجه داشت که این موضوع از زمان دولت اول ترامپ مدام مطرح شده، یعنی تصور اینکه غزه توسعه یابد به مکانی آباد تبدیل شود از ابتدا یعنی از بعد از پایان جنگ سرد مطرح بوده و اسراییلی‌ها همواره تاکید داشتند که مساله فلسطین از طریق ایجاد توسعه اقتصادی و رونق حل می‌شود. این تفکر هنوز هم حاکم هست، اما مساله اساسی‌تر آن است که در بطن ماجرا زخم هویتی دینی وجود دارد و آن ظلمی است که اسراییلی‌ها بر فلسطینی‌ها روا داشتند. این است که فلسطینی‌ها اساسا توسط اسراییل به رسمیت شناخته نشدند، نه تنها به رسمیت شناخته نشدند، بلکه حتی گروه‌های افراطی راست در اسراییل هم بعضا از فلسطینی‌ها انسانیت‌زدایی می‌کنند، گویی که این وضعیت فاجعه‌باری که اسراییل برای آنها به وجود آورده تقصیر خود آنهاست. لذا تا این مساله به صورت اساسی به یک راه‌حل پایدار نرسد، تضمین‌های اقتصادی، وعده رونق اقتصادی در غزه در واقع نمی‌تواند نتیجه‌بخش باشد، به بیانی دیگر مساله هویت مساله به رسمیت شناخته شدن بنیادین است. لذا شاید مثلا امروز حماس هم تضعیف شود ولی نارضایتی و هویت‌خواهی و ظلم‌ستیزی که در فلسطین علیه سیاست‌های اسراییل وجود داشته و دارد خود را به شکل‌های دیگری باز تولید خواهد کرد مگر اینکه اسراییل نهایتا هویت فلسطینی را به نوعی حل و فصل کند یا بپذیرد.
قهرمانپور درباره بی‌اعتمادی میان طرفین، آن را عامل اصلی چالش‌های اجرایی توصیف کرد و گفت: بی‌اعتمادی میان طرفین بدون شک مساله‌ای کلیدی است، چارچوب شکل‌ گرفته یک ساختار تقریبا بی‌سابقه است که در قالبش بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی مشارکت دارند. حال در صورت موفقیت، این دستاورد پیروزی مهمی برای سیاست خارجی امریکا و شخص ترامپ خواهد بود، زیرا سیاست خارجی این کشور در سال‌های اخیر با سردرگمی مواجه بوده است. این کارشناس ارشد حوزه بین‌الملل معتقد است ترامپ زمان و انرژی زیادی برای این طرح صرف خواهد کرد، زیرا این موضوع برای او جنبه اعتباری و حیثیتی دارد. این تلاش‌ها از سه منظر قابل تبیین است: مهار نتانیاهو، دستیابی به خواسته‌های امریکا در قبال ایران و جذب سرمایه از کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس. بنابراین باید طرح صلح غزه را در این مثلث استراتژیک نگریست؛ این مساله صرفا به فلسطینی‌ها یا روابط فلسطین و اسراییل محدود نمی‌شود. امریکا می‌کوشد این طرح را به نماد نظم جدید منطقه‌ای در خاورمیانه تبدیل کند.موفقیت این رویکرد به عوامل متعددی بستگی دارد. با این حال، می‌توان گفت که در خاورمیانه کنونی، دولت‌ها بیش از سه یا چهار دهه پیش بر تامین منافع ملی خود تمرکز دارند. کشورهایی که پیش‌تر درگیر رقابت‌های هویتی و ایدئولوژیک بودند، از این رویکرد دست کشیده‌اند؛ برای نمونه، عربستان سعودی دیگر به ماجراجویی‌های منطقه‌ای نمی‌پردازد و وضعیت سوریه تثبیت شده است. این تغییرات می‌تواند به معنای آن باشد که چارچوب ایجاد شده توسط ترامپ نسبت به گذشته عملکرد بهتری داشته باشد.با وجود این، نمی‌توان با قاطعیت پیش‌بینی کرد که ترامپ در ایجاد نظم مطلوب خود در خاورمیانه موفق خواهد شد، زیرا فرآیندهای ایجاد نظم همواره با چالش‌های جدی همراه هستند.


نظرات شما