شنبه ۱۵ شهريور ۱۴۰۴
مقالات

سرمقاله خراسان/ از ملبورن تا کافا؛ سقوط آرام یک رویا

سرمقاله خراسان/ از ملبورن تا کافا؛ سقوط آرام یک رویا
پیام فارس - خراسان / «از ملبورن تا کافا؛ سقوط آرام یک رویا» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سید مصطفی صابری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: این روزها ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - خراسان / «از ملبورن تا کافا؛ سقوط آرام یک رویا» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سید مصطفی صابری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
این روزها تیم ملی فوتبال کشورمان شبیه کِشتی بزرگی شده که در روزهای توفانی از ساحل فاصله گرفته و چنان سکانش بی‌قرار است که وزش باد و امواج هر لحظه آن را به سویی می‌برد؛ طوری‌که حتی اگر از یک چالش عبور کند، بازهم خیال‌مان بابت چالش بعدی و به‌ویژه مقصد اصلی‌اش راحت نیست. تازه‌ترین تصویر از این کِشتی، حضورش در تورنمنت کافا بود؛ جایی که پیروزی دو بر صفر برابر تاجیکستان به‌عنوان تیم صدوششم فیفا، در عرض چند دقیقه به تساوی دو بر دو بدل شد. البته این بازی می‌توانست فقط یک اتفاق فوتبالی باشد اگر قبلاً بارها تکرار نشده بود و اگر چند ماه دیگر جام جهانی را در پیش نداشتیم. حالا دیگر همه می‌دانیم فوتبال در کشور عزیزمان ایران فقط ورزش نیست، زبانی مشترک است؛ زبانی که دهه‌هاست پیر و جوان، روستایی و شهری، کارگر و استاد دانشگاه را پای یک صحنه می‌نشاند. از کنار مرزها تا شمال تهران وقتی توپ می‌چرخد، همه نبض‌مان با بچه‌های داخل زمین هماهنگ است. همین یکی بودن است که هر گل، هر سوت پایان، هر برد و هر باخت را به احساس جامعه پیوند می‌زند؛ برای همین شکست یا پیروزی تیم ملی فقط یک نتیجه ورزشی نیست، یک اتفاق خوب یا گاهی شوکی ملی است که یا خون تازه در رگ‌ها می‌دواند یا یأس را تزریق می‌کند. ما این قدرت جالب فوتبال را بارها دیده‌ایم؛ وقتی در ملبورن، استرالیا را کنار زدیم، ملت با تمام وجود به خیابان‌ها ریخت و عکس بازیکنان روی در و دیوار خانه‌ها و مغازه‌ها جا خوش کرد. نمونه خاص‌ترش وقتی در جام جهانی 2014 با آرژانتین جنگیدیم و در آخرین لحظه با آن ضربه جادویی از مسی شکست خوردیم، در آن شب عجیب با این‌که باختیم اما بین بغض‌ها سرمان بالا بود چون آن‌چه از تیم‌مان دیدیم، مبارزه بی‌امان تا لحظه آخر بود. تیمی بود که برای مردم بازی می‌کرد نه فقط برای نتیجه. حالا شاید به همین دلیل است که خیلی از پیروزی‌های این تیم که گاهی از خودراضی به‌نظر می‌رسد، آن‌طور که باید به دل‌مان نمی‌نشیند؛ مثل برد برابر افغانستان که با نمایشی ضعیف همراه بود. 
خلاصه کمتر از 10 ماه تا جام جهانی مانده و هر قدم بدون فکر می‌تواند چالشی بزرگ باشد که تمام امیدها را به کارکرد مثبت فوتبال برای جامعه بر باد دهد. تیم ملی این روزها نه چهره‌ای دوست‌داشتنی دارد و نه روحی یکپارچه. هر بازی‌اش بیشتر به چالشی خسته‌کننده شبیه است تا میدان نبردی بزرگ. نه انسجام تاکتیکی، نه شخصیت تیمی، نه شوری که بشود به آن دل بست. از افغانستان گل می‌خوریم، از تاجیکستان گل می‌خوریم، و این نه فقط گلی به دروازه، که شاید ضربه‌ای به احساس جمعی ماست. زخمی توأم با نگرانی که اگر دربرابر تاجیکستان، هند و افغانستان چنین وضعی داریم، در جام جهانی مقابل قدرت‌های اول دنیا چه خواهد شد؟ این نگرانی بزرگ مدام جدی‌تر می‌شود و با ادامه این وضع ممکن است پیش از جام جهانی تمام اشتیاق ما را ببلعد. و شاید اگر امروز فکری نکنیم شکست‌های تلخی پیش‌رو باشند؛ ناکامی‌هایی که می‌توانند زخمی کاری بر پیکر امید جامعه وارد کنند؛ طوری که مردم بیشتر از این از فوتبال دل بکنند و با مشکلات تنها شوند. اگر تیم ملی را دوست داشته باشیم، باختش هم زیبا می‌شود و اگر حس کنیم این تیم دیگر بازتابی از رویاها، هیجان و شور ما نیست، پیروزی‌هایش هم لطفی ندارد. برای جلوگیری از این قهر بزرگ، تیم ملی باید فوراً بازسازی شود؛ نه فقط در تمرینات و ترکیب که در روحیه و شخصیت. باید دوباره پیوند احساسی با هواداران را احیا کند، همان پلی که سال‌ها میان مردم و مستطیل سبز کشیده شده بود. انضباط، انگیزه و غرور باید به تیم تزریق شود؛ نه در کلمات، در رفتار و در بازی‌ها. ما میراث بزرگی داریم؛ لحظه‌هایی که جهان وادار شده به فوتبال ایران احترام بگذارد. اما ماه‌های مانده به جام جهانی زمانی نیست که بتوان با آرامش این میراث را احیا کرد؛ پس کاش زودتر قطب‌نما را پیدا کنیم و کشتی را به مسیر بر‌گردانیم تا دوباره فوتبال زمینه حال خوب‌مان باشد وگرنه باید آماده باشیم خدای نکرده اضطراب و سرخوردگی جمعی، فصل پایانی داستان این نسل از تیم ملی را بنویسد. 


نظرات شما