پیام فارس - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در میانه تحولات جاری پیرامون پرونده هستهای ایران، رفتار سیاسی اروپا بار دیگر مورد توجه تحلیلگران و ناظران قرار گرفته است. درحالیکه کشورهای اروپایی در ظاهر بر گزینه دیپلماسی تأکید دارند، برخی اقدامات و مواضع آنان در عمل مسیر تنش را هموار میکند. فعالسازی مجدد مکانیسم ماشه، بهعنوان آخرین ابزار باقیمانده در جعبه ابزار غرب علیه ایران، نمادی از این تناقض رفتاری است.
بازار
![]()
مکانیسم ماشه؛ ابزاری رو به پایان
اروپا در شرایطی تهدید به احیای مکانیسم ماشه میکند که این ابزار نهتنها از نظر مشروعیت حقوقی مورد مناقشه است، بلکه از حیث اثربخشی نیز دیگر کارکرد گذشته خود را ندارد. عمر سیاسی این مکانیسم نیز به پایان نزدیک شده، چراکه هم زمانبندی تعهدات برجامی در حال سپری شدن است و هم ارادهای در ایران برای پذیرش سازوکارهای فشار از سوی اروپا باقی نمانده است.
در این شرایط، تکیه صرف بر این ابزار نهتنها به تغییر محاسبات ایران نمیانجامد، بلکه ممکن است تأثیر معکوس بگذارد. ناظران سیاسی بر این باورند که رویکرد کنونی اروپا درواقع بازی «برد - باخت» است؛ اروپا میخواهد ایران را به عقبنشینی وادارد، بدون آنکه چیزی در ازای آن بدهد. این سیاست نهتنها نتیجهبخش نخواهد بود، بلکه میتواند مسیر بحران را تسریع کند.
تهران در آستانه تصمیمات استراتژیک
جمهوری اسلامی ایران، برخلاف برخی برآوردهای خوشبینانه در پایتختهای غربی، اکنون به صراحت اعلام کرده که واکنش احتمالیاش به فعالسازی مکانیسم ماشه صرفا به خروج از NPT محدود نخواهد بود. مقامات ارشد ایرانی هشدار دادهاند که واکنش تهران به شدت تکاندهنده خواهد بود. اگرچه ایران تاکنون با دقت از بردن نام گامهای مشخصی چون «تولید بمب هستهای» پرهیز کرده، اما نشانهها و لحن هشداردهنده مقامات میتواند این پیام را منتقل کند که همه گزینهها روی میز تهران است.
از منظر راهبردی، اقدامات تحریکآمیز غرب تنها بر شدت بیاعتمادیها افزوده و فضا را برای راهحلهای میانه تنگتر میکند. از سوی دیگر، ادامه این روند ممکن است تهران را به سوی گزینههایی سوق دهد که نهتنها بر منطقه، بلکه بر نظام عدم اشاعه در جهان نیز تأثیرات عمیقی خواهد گذاشت.
دیپلماسی یا تقابل؟ راهی که اروپا باید برگزیند
در این وضعیت پیچیده، اروپا باید میان دو مسیر یکی را انتخاب کند: تداوم فشار از طریق ابزارهایی چون مکانیسم ماشه یا بازگشت به مسیر دیپلماسی واقعبینانه. اگر هدف اروپا، بازداشتن ایران از پیشرفتهای حساس هستهای است، بهترین راهکار نه تهدید، بلکه تلاش برای تمدید «بند غروب» از طریق گفتوگو و توافق است.
سیاستمداران اروپایی باید بپذیرند که دوران اعمال اراده یکجانبه بر ایران پایان یافته است. استفاده از مکانیسم ماشه با هدف افزایش فشار، تنها موجب تقویت دیدگاههای رادیکال و تسریع گامهای حساس در برنامه هستهای ایران خواهد شد. در نقطه مقابل، بازکردن باب مذاکره و رسیدن به توافقی جدید میتواند شرایطی ایجاد کند که هم خواستههای اروپا در زمینه عدم اشاعه تأمین شود و هم ایران نسبت به تداوم همکاری در چارچوبی متوازن متقاعد گردد.
دوگانگی اروپا در برابر ایران
در مواجهه با پرونده هستهای ایران، کشورهای اروپایی بهویژه اعضای تروئیکای برجام (آلمان، فرانسه، بریتانیا) همواره بر «ضرورت حفظ توافق» و «اولویت راهحل دیپلماتیک» تأکید داشتهاند. بااینحال، اقدامات عملی آنان ـ از همراهی با تحریمهای یکجانبه آمریکا تا تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه ـ نشان میدهد که دیپلماسی اروپایی در برابر ایران بیشتر یک شعار است تا یک راهبرد. این دوگانگی رفتاری اروپا نهتنها روند احیای برجام را مختل کرده، بلکه اعتماد متقابل را نیز بهطور جدی تضعیف کرده است.
ریشه مهم رفتار متناقض اروپا در ساختار امنیتی و راهبردی این قاره نهفته است. اروپا طی دهههای اخیر بهویژه پس از جنگ جهانی دوم بهطور فزایندهای به امنیت ناتو و رهبری آمریکا در حوزه سیاست خارجی وابسته بوده است. حتی قدرتهای به ظاهر مستقل مانند فرانسه و آلمان نیز در پروندههای حساس بهویژه در موضوعاتی چون برنامه هستهای ایران، ترجیح دادهاند مواضعی هماهنگ با واشنگتن اتخاذ کنند.
در عمل، هرگاه آمریکا خواهان فشار بر ایران بوده، اروپا نیز همسو شده است و زمانی که آمریکا مسیر مذاکره را انتخاب کرده، اروپا نیز بهعنوان بازیگر مکمل ظاهر شده است. به همین دلیل، ادعای استقلال دیپلماتیک اروپا عملا با محدودیتهای ساختاری و سیاسی مواجه است.
اتحادیه اروپا، برخلاف تصور عمومی، یکپارچه عمل نمیکند. درون این ساختار، کشورهای مختلف اهداف، دغدغهها و حتی اولویتهای متفاوتی دارند. برای مثال:
فرانسه نگران نقش منطقهای ایران و افزایش نفوذ تهران در لبنان، سوریه و عراق است و گاه در هماهنگی با عربستان یا امارات حرکت میکند.
بریتانیا تحت تأثیر روابط خاص خود با آمریکا رویکردی محافظهکارانهتر و همسو با فشار اتخاذ کرده است.
آلمان تا حدی به تعامل اقتصادی علاقهمند است، اما در حوزههای امنیتی تابع اجماع ناتو باقی مانده است.
این اختلاف منافع باعث میشود که تصمیمات اروپا در قبال ایران همواره متأثر از بدهبستانهای سیاسی داخلی باشد و گاه به تصمیمهایی منجر شود که با شعارهای اعلامشده همخوانی ندارد.
در پایتختهای اروپایی بهویژه در لندن و پاریس، گروههای فشار و لابیهای وابسته به اسرائیل، سعودیها و مخالفان جمهوری اسلامی ایران از نفوذ قابلتوجهی برخوردارند. این لابیها نقش فعالی در شکلدهی به فضای رسانهای، افکار عمومی و در نتیجه تصمیمگیری سیاسی دارند.
با تقویت جریانهای راست افراطی و افکار اسلامهراسانه در اروپا، هرگونه نرمش یا تعامل با ایران به سرعت هدف حمله قرار میگیرد. بنابراین دولتهای اروپایی، حتی اگر به ضرورت گفتوگو باور داشته باشند، از بیم تبعات سیاسی داخلی، اغلب به سمت سیاستهای سختگیرانه متمایل میشوند.
اروپا در دوره دولت بایدن امید داشت که بازگشت آمریکا به برجام منجر به احیای کامل توافق و بازگشت ایران به تعهدات شود، اما خروج تدریجی ایران از برخی تعهدات، توسعه برنامه هستهای و ناامیدی از لغو تحریمها، اروپا را با بحران اعتماد مواجه کرد. اکنون سیاستمداران اروپایی تلاش دارند با فشار، رفتار ایران را تغییر دهند؛ بیآنکه مسئولیت شکستهای گذشته خود یا آمریکا را بپذیرند.
این وضعیت منجر به یک نوع جبرانگرایی سیاسی شده است؛ اروپا به جای بازنگری در رویکردها، مسیر فشار را برای جبران ناکامیها انتخاب کرده و این همان نقطهای است که موجب دوگانگی آشکار میان گفتار و کردار میشود.
بحرانهای انباشته در سیاست خارجی اروپا
اروپا هماکنون با مجموعهای از بحرانهای همزمان مواجه است.
جنگ اوکراین و وابستگی به حمایت آمریکا، بحران انرژی و تلاش برای تنوعبخشی به تأمین منابع، مهاجرت گسترده و بیثباتی در شمال آفریقا و غرب آسیا این بحرانهاست. در چنین وضعیتی، اولویت اصلی اروپا مدیریت بحرانهای داخلی و منطقهای است. ایران از نگاه اروپا نه یک شریک استراتژیک، بلکه یک «عامل مزاحم» در روند ثبات خاورمیانه دیده میشود. همین نگاه ابزاری و امنیتی، عامل مهمی در تناقضگوییهای دیپلماتیک اروپا در قبال تهران است.
دیپلماسی مشروط یا دیپلماسی ناکارآمد؟
اروپا در قبال ایران دچار شکاف درونی، ضعف اراده و ترس از هزینههای سیاسی شده است. ادعای دیپلماسی وقتی ارزشمند است که با عمل همراه شود، نه با تهدید به مکانیزم ماشه و حمایت ضمنی از تحریمهای آمریکا.
اگر اروپا واقعا به دنبال حفظ برجام و جلوگیری از تنش در منطقه است، باید از این دوگانگی رفتاری فاصله بگیرد، به استقلال تصمیمگیری نزدیک شود و از ابزارهای اعتمادساز استفاده کند. در غیر این صورت، جایگاه دیپلماسی اروپایی نهتنها در تهران، بلکه در عرصه جهانی نیز بیش از پیش تضعیف خواهد شد.
هماهنگی پنهان اروپا و آمریکا در پرونده ایران
در ظاهر، تروئیکای اروپایی (فرانسه، بریتانیا، آلمان) تلاش میکنند تصویری از استقلال سیاسی در قبال سیاستهای ایالات متحده به نمایش بگذارند. در موضعگیریهای علنی، بر حفظ برجام، ضرورت دیپلماسی و فاصلهگذاری با فشار حداکثری تأکید میشود، اما واقعیت دیپلماتیکِ زیر سطح، حکایت از هماهنگی تنگاتنگ و حتی تبعیت پنهان از واشنگتن دارد؛ مسألهای که در برهههایی همچون تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه، آشکارتر از همیشه خود را نمایان ساخته است.
پس از خروج دونالد ترامپ از برجام در سال 2018، اروپا تلاش کرد خود را بهعنوان «نگهبان توافق» معرفی کند. بااینحال، در عمل، نهتنها از منافع اقتصادی ایران در برابر تحریمهای آمریکا محافظت نکرد، بلکه حتی ابزارهایی مانند «اینستکس» نیز به دلیل فشارهای خزانهداری آمریکا هرگز عملیاتی نشدند.
در طول این سالها، ناظران دیپلماتیک بارها بر این نکته تأکید کردهاند که گفتوگوهای برجامی وین، اگرچه در ظاهر به ریاست اتحادیه اروپا برگزار میشد، اما محتوای واقعی مذاکرات در هماهنگی مستقیم با کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا پیش میرفت. تروئیکای اروپا بیشتر نقش مجری تصمیمات واشنگتن را ایفا کرد تا میانجی بیطرف.
تغییر تاکتیک، ثبات در راهبرد
دولت بایدن، برخلاف ترامپ، شعار بازگشت به دیپلماسی داد، اما در عمل، ساختار فشار را حفظ و حتی در مواردی گسترش داد. در این چارچوب، اروپا به جای ایجاد تمایز با کاخ سفید، بیشتر به بازوی مکمل آن تبدیل شد. تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه، صدور قطعنامههای شورای حکام علیه ایران و همراهی با تحریمهای غیرقانونی آمریکا، همگی شواهدی از همصدایی راهبردی با واشنگتن هستند.
هرچند در سطح رسانهای، برخی کشورهای اروپایی تلاش کردند گاه با ایران گفتوگوهای جداگانه یا کانالهای غیررسمی برقرار کنند، اما پیام نهایی همواره با واشنگتن هماهنگ بوده است.
چند عامل کلیدی باعث شده که اروپا در محور سیاست آمریکا حرکت کند
اروپا بدون حضور آمریکا قادر به تأمین امنیت خود نیست، بهویژه در سایه جنگ اوکراین و تهدید روسیه. این وابستگی امنیتی به طور خودکار به وابستگی دیپلماتیک در پروندههای جهانی منجر شده است.
شرکتهای بزرگ اروپایی به شدت از تحریمهای ثانویه ایالات متحده میترسند. بنابراین دولتهای اروپایی نیز از هرگونه مواجهه مستقیم با آمریکا در موضوع ایران پرهیز میکنند.
اروپا در برابر تحولات منطقهای، از لبنان تا یمن و عراق، فاقد ابتکار مستقل است و بیشتر به سیاستهای آمریکایی و اسرائیلی تکیه دارد.
واشنگتن و بروکسل هر دو نگران پیوندهای در حال تقویت ایران با بلوک شرق هستند. حفظ سطحی از فشار بر ایران برای مهار این چرخش شرقی، به نقطهای مشترک در دو سوی آتلانتیک تبدیل شده است.
مکانیسم ماشه و قطعنامه شورای حکام
تهدید اخیر به فعالسازی مکانیسم ماشه توسط سه کشور اروپایی دقیقا در زمانی صورت گرفت که دولت بایدن از نظر داخلی تحت فشار جمهوریخواهان بود. تحلیلگران معتقدند این اقدام، همزمان با سفرهای محرمانه دیپلماتهای اروپایی به واشینگتن، با هدف ارسال یک پیام مشترک به ایران و همچنین آرامسازی فضای داخلی آمریکا طراحی شده بود.
از سوی دیگر، همزمانی صدور قطعنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران با دیدارهای هماهنگ تیمهای حقوقی و امنیتی اروپایی و آمریکایی، نشان داد که روند تصمیمگیری در اروپا در این موضوع، عملا تابع اجماع آمریکایی است، نه مبتنی بر منافع مستقل اروپایی.
پیامدهای منطقهای و بینالمللی این هماهنگی
این هماهنگی پنهان نهتنها به بیاعتباری اروپا در نگاه تهران انجامیده، بلکه باعث شده ایران اروپا را بخشی از پروژه فشار ببیند، نه میانجیگر قابل اعتماد. در نتیجه:
فضای گفتوگو میان ایران و اروپا به شدت تضعیف شده است.
ایران به صورت فزایندهای به شرق و بهویژه روسیه و چین گرایش پیدا کرده است. گفتمان مقاومت در برابر فشار غرب، جای تعامل سازنده را گرفته است.اروپا در عمل ابتکار عمل دیپلماتیک در منطقه را به بازیگران دیگری چون چین، روسیه، ترکیه و حتی برخی کشورهای عربی واگذار کرده است.
اروپا، بازیگر مستقل یا دستیار واشنگتن؟
اروپا در ظاهر به دنبال ایفای نقش در دیپلماسی منطقهای است، اما تا زمانی که از زیر سایه سیاست آمریکا خارج نشود، نه اعتماد ایران را جلب خواهد کرد، نه به توافقی پایدار دست خواهد یافت. ادامه این هماهنگی پنهان با واشنگتن ممکن است در کوتاهمدت منافع همپیمانی را تأمین کند، اما در بلندمدت اروپا را از جایگاه یک قدرت مستقل بینالمللی محروم خواهد ساخت.
وقت تجدیدنظر است
اروپا در مقطع حساسی از تاریخ روابط خود با ایران قرار دارد. انتخاب میان فشار یا دیپلماسی، درواقع انتخاب میان بیثباتی یا مدیریت بحران است. ایران صراحتا اعلام کرده است که ظرفیتهای واکنشیاش محدود به خروج از معاهدات نیست و ممکن است شامل اقدامات بازدارنده با پیامدهای راهبردی نیز باشد. در چنین فضایی، عقلانیت اقتضا میکند که اروپا از اندک ابزارهای باقیمانده خود در جهت کاهش تنش استفاده کند، نه تشدید آن.